fehrest page

back page

چرا از من خبر نمى گيرى

در روايت است كه خداوند به حضرت موسى عليه السلام عتاب كرد كه من مدتى است مريضم ، چرا از من خبر نمى گيرى ؟!! و بعد روشن شد كه فلان مريض در فلان محله ، افتاده بوده و كسى به دادش نرسيده است ، خداوند، به موسى خطاب و عتاب كرده كه چرا از من مريض خبرى نمى گيرى . (319)


شهر حصين

صدوق در مجلس اول كتاب امالى اش از شعيب حداد، نقل مى كند او گفته است :
((شنيدم كه امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: حديث ما سخت است و كسى توان حمل آن را ندارد، جز ملكى مقرب ، يا پيامبرى مرسل ، يا بنده اى كه خداوند قلبش را براى ايمان امتحان كرده ،و يا شهرى حصين .
پرسيديم : شهر حصين چيست ؟
فرمود: قلب مجتمع ))(320)


مايه فخر

نقل است كه سالى هارون الرشيد به حج آمده بود. پس ، در حالى كه گروهى از قريش و بزرگان قبايل و موسى بن جعفر همراه او بودند، براى مفاخره رو به قبر حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم كرد و گفت : السلام عليك يا رسول الله ! يا ابن عمّ.
حضرت موسى بن جعفر فرمود: السلام عليك يا اءبت !
هارون (چون سلام امام را شنيد) متغير شد و گفت : يا اباالحسن به راستى كه اين است فخر!...)).(321)


ضجه كنندگان زياد، حاجى واقعى كم

از امام صادق عليه السلام مى پرسند: فضل ما بر مخالف ما چيست كه سوگند به خدا مرد را (مخالف را) مى بينيم دل آسوده تر و مال دارتر و خوش زندگى تر و نيكو حال تر و به بهشت آزمندتر است ؟ امام عليه السلام در پاسخ خاموشى گزيد تا به سرزمين ابطح رسيديم مردم را ديديم كه ناله و زاريشان به سوى خداوند بلند است ، امام به من فرمود: اى ابا محمد آيا مى شنوى آن چه را من مى شنوم ؟ گفتم ضجه مردم را به سوى خداوند مى شنوم ، امام عليه السلام فرمود: ناله و زارى كننده و بانگ و فرياد برآرنده به تلبيه چه بسيارند و حاج چه كم ، سوگند به آن كسى كه محمد صلى الله عليه و آله وسلم را به پيغمبرى برانگيخت و روح او را به سوى بهشت شتافتن فرمود، خداوند نمى پذيرد مگر فقط از تو و از ياران تو. پس گفت : امام عليه السلام دست بر رويم ماليد و نگاه كردم ديدم بيشتر مردم خوك و درازگوش و بوزينه اند؛ مگر مردى پس از
مردى .(322)


تقسيم روزى در بامداد

صاحب شريعت حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: الصحبة تمنع الرزق ، صبحه بضم صاد خواب بامداد است . معنى ظاهر آن ظاهر است ، و باطن آن اين كه بامداد هنگام شكار مردم كار است . در ترك الاطناب فى شرح الشهاب آورده كه پيغامبر صلى الله عليه و آله وسلم عايشه را پس از نهار بامداد در خواب ديد، او را برانگيخت و پاى خود بدو باز كوفت و گفت : برخيز كه روزيها بدين هنگام قسمت مى كنند و خواب بامداد روزى باز دارد، لفظ خبر چنين است : قومى فان الارزاق تقسم فى هذا الوقت و ان الصبحة تمنع الرزق .(323)


كليد در رزق

استاد مرحوم علامه محمد حسين فاضل تونى - رضوان الله تعالى عليه - از تنگدستى و پريشان روزگارى ميرعماد حسنى در آغاز كار، حكايت فرمود كه وى به شوق و ذوق فطرى و نعمت عشق خدادادى در خطه تعليم خط سير مى كرد، وقتى دو تا نون نوشت و مادرش را داور گرفت كه اين نون خوش تر است يا آن ؟ مادر برآشفت و گفت : نه اين نون نان مى شود و نه آن . ولى ديرى نگذشت كه به بركت ن و القلم ، و مفتاح خط و ما يسطرون ، ابواب رزق به رويش گشوده شده و بلغ ما بلغ ، آرى :
چو حسن خط اندر سرانگشت تست
كليد در رزق در مشت تست (324)


آداب حج

شبلى به حج رفته بود و پس از انجام اعمال حج به حضور امام سيدالساجدين عليه السلام مشرف شد، امام عليه السلام از وى پرسيد:
اى شبلى حج گزاردى ؟
شبلى : آرى يا ابن رسول الله .
امام عليه السلام : زمانى كه به ميقات فرود آمدى آيا نيّت كرده اى كه جامه معصيت را از خود به در آوردى و جامه طاعت پوشيدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : زمانى كه از جامه خود برهنه شدى آيا نيّت كردى كه از رياء و نفاق برهنه شدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : زمانى كه غسل كردى آيا نيت كردى خويشتن را از بدى ها و گناه ها شستشو دادى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آيا خويشتن را پاكيزه كردى و احرام بستى و عقد وقت حج بستى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : زمانى كه خود را پاكيزه كردى و عقد بستى آيا نيّت كردى كه آن چه را خداوند متعالى حرام كرده است ، بر خويشتن حرام كرده اى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام زمانى كه عقد حج بستى آيا نيت كردى كه هر عقدى براى غير خداوند عزّوجلّ است گشودى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : خويشتن را پاكيزه نكردى و احرام نبستى و عقد حج نبستى .
امام عليه السلام فرمود: آيا داخل ميقات شدى و تلبيه گفتى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام آن گاه كه داخل ميقات شدى آيا نيت كردى كه به نيت زيارت داخل شدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آن گاه كه دو ركعت نمازگزاردى نيّت كردى كه به خداوند متعال به بهترين اعمال و بزرگترين حسنات عباد كه نماز است تقرب جستى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آن گاه كه تلبيه گفتى آيا نيت كردى كه براى خداوند به هر طاعتى گويا شدى و از معصيت او خود را بازداشتى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : در ميقات داخل نشدى و نماز نخواندى و تلبيه نگفتى (تلبيه ::لبيك گفتن ).
سپس امام عليه السلام فرمود: آيا در حرم داخل شدى و كعبه را ديدى و نماز خواندى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : آن گاه كه داخل حرم شدى آيا نيت كردى كه بر خود هرگونه عيب اهل امت اسلام را حرام كرده اى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آن گاه كه به مكه رسيدى و كعبه را ديدى و دانستى كه آن خانه خدا است آيا قصد خداوند سبحان كردى و از غير او بريدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : پس نه داخل مكه شدى و نه داخل حرم .
سپس امام عليه السلام فرمود: آيا طواف بيت را به جاى آوردى و اركان را مس ‍ كردى و عمل سعى را انجام دادى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : آن گاه سعى كردى آيا نيت كردى كه از همه گريختى و به سوى خداوند فرار كردى و صدق اين نيّتت را علاّم الغيوب شناخت ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : نه طواف بيت كردى و نه سعى به جا آوردى .
سپس امام عليه السلام فرمود: آيا در مقام ابراهيم عليه السلام وقوف كردى و در آن مقام دو ركعت نماز گزاردى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام در اين هنگام صيحه اى برآورد كه نزديك بود از دنيا مفارقت كند سپس فرمود: آه آه كسى كه به مقام قرب رسيده و با خدا مصافحه كرده كجا است . حق تعالى با آن عظمت و جلال مسكينى را به اين مقام برساند آيا جايز است بر او كه حرمت چنين پروردگار مهربان را ضايع كند؟ هرگز چنين نيست كه كسى با خدا مصاحفه كند بعد از آن مخالفت او را جايز داند. پس از آن فرمود:
آن گاه كه در مقام ابراهيم ايستادى آيا نيّت كردى كه بر انجام هر طاعت ايستادى ، و پشت به هر معصيت كردى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آن گاه كه در مقام ابراهيم دو ركعت نماز گزاردى آيا نيّت كردى كه چون نماز ابراهيم عليه السلام نماز گزاردى ؟ و به نمازت بينى شيطان را به خاك ماليدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : در مقام نايستادى و در آن نماز نخواندى .
پس از آن فرمود: آيا بالاى چاه زمزم برآمدى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : آن گاه كه بر بالاى چاه زمزم برآمدى آيا نيّت كردى كه بر طاعت برآمدى و چشمت را از معصيت پوشاندى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آيا سعى ميان صفا و مروه را به جاى آوردى و در ميان آن دو مشى و تردّد داشتى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : از سعى ميان صفا و مروه آيا نيّت كردى كه در ميان خوف و رجايى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : پس نه سعى كردى و نه مشى و تردّد بين صفا و مروه .
پس از آن فرمود: آيا از مكه خارج شدى و به منى رفتى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : به منى رفتى آيا نيت كردى كه مردم را از زبان و دل و دست خود ايمن گردانيدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : پس به منى نرفتى .
بعد از آن امام عليه السلام فرمود: آيا در موقف عرفه وقوف كردى ؟ و بر جبل الرحمة برآمدى ؟ و شناختى و خداوند متعالى را در جبل الرحمة و جمرات خواندى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : در موقف عرفه آيا معرفت حق سبحانه و تعالى و اطلاع او را بر سرائر و قلب خود شناختى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : بر جبل الرحمة كه بالا رفته اى آيا نيّت كرده اى كه خداوند هر مؤ من و مؤ منه را رحمت مى كند؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آيا به مزدلفه (مشعر) رفتى ؟ و از آنجا سنگ ريزه ها از زمين بركندى ؟ و مشعر الحرام مرور كردى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : آن گاه كه در مزدلفه مشى مى كردى و از آن سنگ ريزه ها بر مى كندى آيا نيّت كردى كه هر معصيت و جهل را از خود بركندى و هر علم و عمل را در خود نشاندى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : به مشعرالحرام مرور كردى آيا نيّت كردى كه شعاير اهل تقوى و اهل خوف را شعار قلب خود قرار دادى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : در مزدلفه مشى نكردى ، و آن سنگ ريزه ها برنداشتى ، و به مشعرالحرام مرور نكردى .
پس از آن امام عليه السلام فرمود: در منى نماز گزاردى ؟ و رمى جمره كردى ؟ و حلق راءس (سر تراشيدن ) را انجام دادى ؟ و فديه (قربانى ) خود را ذبح كردى ؟ و در مسجد خيف نماز خواندى ؟ و به مكه بازگشتى ؟ و طواف افاضه به جاى آوردى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : آنگاه به منى رسيدى و رمى جمره ها كردى آيا نيّت كردى كه به مطلب خود رسيدى و هرگونه حاجت تو برآورده شده است ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آن گاه كه سر تراشيدى آيا نيّت كردى كه از پليدى ها پاك شدى و از هر گناه و بد عاقبتى كه بنى آدم را است به درآمدى مثل آن روزى كه از مادر متولد شدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آن گاه كه در مسجد خيف نماز خواندى آيا نيّت كردى كه نترسى مگر از خداوند و اميدوار نباشى مگر به رحمت او؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آن گاه كه قربانى خود را ذبح كردى آيا نيّت كردى كه طمع را سر بريدى و به ابراهيم عليه السلام به ذبح فرزندش اقتدا كردى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آن گاه كه به مكه بازگشت كردى و طواف افاضه به جاى آوردى آيا نيّت كردى كه افاضه (كوچ كردن ) به رحمت خدا كردى و به طاعت او بازگشت كردى و به سوى او تقرّب جستى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام فرمود: به منى نرسيدى ، و رمى جمره ها نكردى ، و حلق راءس ‍ انجام ندادى ، و قربانيت را ذبح نكردى ، و در مسجد خيف نماز نگزاردى ، و طواف افاضه به جاى نياوردى ، و به سوى خداوند تقرّب نجستى ، چه اين كه تو حج نكردى .
پس شبلى از تفريط حجّش به ندبه و زارى افتاد و پيوسته آداب حج مى آموخت تا سال ديگر از روى معرفت و يقين حج بگزارد
(325)


انتقام بدن

ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد
يكى از آشنايان - خدا رحمتش كناد - در وسط تابستان در غير ماه مبارك رمضان روزه داشت ، به او گفتم : آقا شما در اين سن و در اين هواى گرم و سوزان روزه داريد؟!
در جوابم گفت : من از اين بدن سيلى خورده ام ، سركشى كرد و مرا به اين سو آن سو كشانيد، حالا من مى خواهم انتقام بكشم و او را بدارم


قضاوت با كتاب خدا

((عمر دستور داد زنى را كه مدت باردارى اش شش ماه بوده است (و فرزند از او به دنيا آمد)، رجم كنند؛ اميرمؤ منان بدو فرمود: از كتاب خداى تعالى ، عليه (حكم ) تو دليل مى آورم ؛ در آن جا كه مى فرمايد: و حمله و فصاله ثلثون شهرا(326) و نيز مى فرمايد: والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين لمن اراد اءن يتم الرضاعة ، (327) بنابراين ، هنگامى كه زن دو سال تمام كودكش را شير دهد و حمل و فصالش نيز سى ماه باشد، مدت حمل او شش ‍ ماه خواهد بود. عمر چون اين استدلال را شنيد زن را رها كرد. اين حكم چنان ثابت گشت كه از آن به بعد، صحابه و تابعين بدان عمل نمودند و تا به امروز هم چنان باقى و معتبر است )).(328)


مجازات مرد نصرانى

((مردى نصرانى كه به زنى مسلمان تجاوز كرده بود، نزد متوكل آوردند. متوكل بر آن شد تا بر او حدى جارى كند، ولى او اسلام آورد و مسلمان شد.
يحيى بن اكثم گفت : ايمان آوردنش ، شرك و عمل خلافش را از ميان برد.
بعضى ديگر گفتند: سه حد بر او واجب است .
ديگران نيز هر كدام چيزى گفتند كه بايد با او چنين و چنان كرد.
متوكل امر كرد تا نامه اى به امام عليه السلام ابوالحسن عسكرى نوشتند و مساءله را از ايشان پرسيدند.
وقتى امام نامه را خواند چنين نوشت : بايد آن قدر زده شود تا بميرد!
يحيى و فقهاى ديگر اين حكم را را انكار كرده گفتند: يا اميرالمؤ منين ! درباره اين حكم از او سؤ ال كنيد؛ زيرا چنين حكمى در كتاب و سنت نيست !
از اين رو، متوكل نامه اى براى امام عليه السلام نوشت كه فقهاى مسلمين اين حكم را قبول ندارند و مى گويند چنين حكمى در كتاب و سنت
نيست . پس براى ما روشن كن كه چرا چنين حكمى را صادر فرموده اى ؟
امام عليه السلام پاسخى داد بدين شرح : بسم الله الرحمن الرحيم فلما راءو باءسنا قالوا آمنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين فلم يكن ينفعم ايمانهم لما راءوا باءسنا.(329)
متوكل (چون اين جواب قانع كننده را شنيد) امر به انجام اين حكم كرد. پس او را زدند تا مرد))(330)


صعود برزخى

بنده وقتى به خدمت حضرت آيت الله جناب آقا شيخ محمد تقى آملى (رضوان الله تعالى عليه ) كه ايشان هم از اساتيد بزرگوار اين جانب بودند تشرف حاصل كردم ، در آن روز كه روز تعطيلى بود و من تنها خدمت ايشان بودم ، صحبت به ميان آمد و فرمودند كه ما وقتى در نجف بوديم با همين آقاى طباطبايى و جمعى ديگر در محضر حضرت آيت الله جناب حاج سيد على قاضى (رضوان الله عليه ) تلمذ مى كرديم ، آقاى طباطبايى در همان وقت در نجف داراى مكاشفات عجيب و شگفتى بود، اينها را جناب آقاى آملى در زمان حيات علامه طباطبايى به بنده فرمودند. آقازاده حضرت آيت الله قاضى ، حجت الاسلام جناب آقا سيد مهدى قاضى (رضوان الله عليه ) روزى به بنده فرمود: پدر من بارها مى فرمود كه انسان بايد صعود برزخى پيدا كند تا به اسرار حروف و اسرار كلمات و به حقايق اشياء دست يابد و آگاهى پيدا كند. بايد صعود برزخى پيدا كند و از اين حالت طبيعى و عادى مردم متعارف بايد به در آيد.
در اين زمينه هم رواياتى از حضرت عيساى مسيح از زبان ائمه ما هست كه جناب عيسى روح الله فرمود: لن يلج ملكوت السماوات من لم يولد مرتين : تا كسى دوباره زاييده نشود و از اين عادات متعارف طبيعت و اوضاع و برنامه عادى مردم خاكى به در نيايد با ملكوت عالم آشنا نمى شود.(331)


مناظره با ابوحنيفه

((ابوجعفر، محمد بن عمان احول ، يكى از اصحاب ابوعبدالله ، جعفر بن محمد صادق عليه السلام مى باشد كه شخصى بوده خوش اعتقاد و ره يافته ، و در علم كلام ، ماهر و حاضر جواب بوده و با ابوحنيفه مناظراتى داشته است .
چون امام صادق عليه السلام رحلت يافت ، ابوحنيفه او را گفت : امامت مرد. وى در جواب گفت : ولى امام تو تا روز قيامت نمى ميرد، (كه مقصود ابليس ‍ است ).
و ابوحنيفه بدو گفت : نظرت درباه متعه چيست ؟
او پاسخ داد: حلال است .
ابوحنيفه گفت : آيا دوست دارى خواهران و دخترانت متعه شوند؟
او در جواب گفت : چيزى كه خداوند آن را حلال كرده است ، اگر آن را مكروه دارم از ديوانگى من است .
سپس ابوحنيفه را گفت : نظر تو درباره شراب چيست ؟
ابوحنيفه پاسخ داد: حلال است .
وى گفت : آيا خوشحال مى شوى كه خواهران و دخترانت سازنده شراب باشند؟
روزى ديگر، ابوحنيفه به وى گفت : آيا ما با يكديگر دوست نيستيم ؟
او پاسخ داد: بلى !
ابوحنيفه گفت : آيا شما قايل به رجعت هستيد؟
پاسخ داد: آرى به خدا قسم !
ابوحنيفه گفت : من شديدا به مقدارى پول نيازمندم ، اگر پانصد درهم به من قرض ‍ بدهى تا مشكلم رفع شود، وقتى رجعت كردم آن را به تو باز مى گردانم كه اگر چنين كنى حق (برادرى ) مرا ادا كرده و عمل شايسته اى انجام داده اى .
او در جواب مى گويد: ولى من معتقدم كه انسانها رجعت مى كنند (نه تو) )).(332)


fehrest page

back page