next page

fehrest page

back page

172- امر به نوشتن حديث
يكى از صحابه رسول الله صلى الله عليه وآله بدان حضرت صلى الله عليه وآله عرض كرد كه : يا رسول الله !انا نسمع منك احاديث لا نحفظها، افلا نكتبها؟
قال : بلى فاكتبوها
.
گفت : اى رسول خدا !از تو احاديث مى شنويم كه در حافظه ما نمى ماند، آيا آنها را ننويسيم ؟
فرمود: بنويسيد.(176)
173- ارزش علم
گوهر علم نورى است كه عين حقيقت عالم و چراغ فرا راه او مى گردد. و اصلا علم عالم است و عالم علم است . و به عبارت پيغمبر خاتم صلى الله عليه وآله : علم ، نفس عقل و فهم ، روح آن است . (177)
174- در علم متوقف مشو !
استاد كل فى الكل و قدوه اولين و آخرين و قطب الاقطات خاتم النبيين صلى الله عليه وآله : اطلب العلم من المهد الى اللحد هيچ وقت نبايد توقف باشد.(178)
175- امام فيلسوف كامل
ابو نصير فارابى ملقب به معلم ثانى ، در يكى از رسائلش چنين گفته است كه فيلسوف كابل امام است و چون فلسفه ، يعنى علم به حقايق اشياء و چنين افرادى عالم به معارف و حقايق اشياء هستند، علم آدم الاسماء كلها(179)فيلسوف كامل پيغمبر صلى الله عليه وآله است هو الذى بعث فى الميين رسولا منهم .
176- فيلسوف واقعى
اگر اولين و آخرين فلاسفه نظام هستى و قديم الايام كرد هم آيند و حضرت پيامبر خاتم صلى الله عليه وآله در ميان آنها ظهور كند و به سخن در آيد، تمامى فلاسفه خواهند گفت كه : فيلسوف يعنى اين ، فلسفه يعنى همين كه ايشان مى فرمايند، و وى عالم است و ما امى هستيم و بايد از محضر شريف او استفاده نماييم .
177- جايگاه نزول حكمت
حديثى را از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نقل مى كنند:
ان الحكمه لتنزل من السماء فلا تدخل قلبا فيه هم غد ؛ حكمت از آسمان نازل مى شود، اما بر قلبى كه در آن هم و غصه فردا هست ، نازل نمى شود.
نفس مطمئنه ، علوم و معارف را مى گيرد. نفس مضطربه ، به جايى نمى رسد. شخص پريشان خاطر، عالم نمى شود. هم واحد مى خواهد. اصولا تعقل با تعلق جمع نمى شود.
كتابهاى تذكره را بخوانيد، با شرح حال بزرگان آشنا شويد. ببينيد كه در راه معشوقشان كه تحصيل علم و كمال است ، مشتهيات نفسانى را زير پا گذاشتند. اين بود كه شيخ طوسى شدند، علامه حلى شدند، محقق طوسى شدند، فارابى شدند، ملا صدرا شدند، صاحب جواهر شدند و...(180)
178- وجوب يادگيرى زبان
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله به اصحابشان فرمودند: از شما كسانى باشند كه زبان بيگانگان را بياموزند تا نامه ها را بخوانند و بفهمند.و حتى امر فرمودند كه زبان ديگر قبايل را ياد بگيرند، چرا كه زبان هر طايفه اى نردبانى است براى رسيدن به مقاصد آن طايفه .
پس آنچه را كه جامعه براى نگهدارى پيگره اجتماع و مدينه فاضله نياز دارد، همه پسنديده است و نويسندگان ما نيز براى پروراندن آن حقايق بايد دست به قلم ببرند و مرحله اولى و اولين چيزى كه از اهميت بسزايى برخوردار است ، آدم سازى است و براى هر گروه ، بايد معارف و علوم اسلامى به همان نسبت ، برايشان به صورت كتاب نوشته شود و غذاى روحى شان به اندازه ظرفيت ادراكى شان باشد. (181)
179-دو جواهر انسان ساز
علم و عمل در حقيقت ، جوهر انسان سازند، و انسان آنچه را فرا گرفته و بدان عمل نموده است ، گوهر ذات او مى گردد. و به عبارت ديگر، علم و عمل خود سازنده وجوب است . هر خردمند فرزانه بايد بنگرد كه در شب و روز، خودش را چگونه مى سازد و اين مطلب وزين ، بر اصل استوار و پايدار اتحاد عقل و معقول و معقول ، يعنى علم و عالم و معلوم ، و هم اتحاد عمل و عامل و معمول است ، چه اين كه عمل را دو روى است ، رويى با زمان و ماده است كه متصرم و منقضى الست ، و رويى با ماوراى زمان و ماده و طبيعت است كه حقيقت گوهر انسان مى شود و هميشه باقى و برقرار است . لذا پيغمبر خاتم صلى الله عليه وآله به قيس بن عاصم فرمود: همه احوال و اهوال و نشيب و فراز را كه در پيش دارد، آن عمل تو است .
غرض اين كه مرد و زن بزرگوار اجتماع ما بايد بكوشند تا خود كتاب زنده جاودانه سودمند باشند، كه جوهر ذات آنها به نود دانش فروغ گيرد. به قول حافظ شيرين سخن :
گوهر معرفت آموز كه با خود ببرى
كه نصيب دگران است نصاب زر و سيم (182)
180- العلم امام العمل
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: العلم امام العمل و العمل تابعه (علم امام عمل است )زيرا كه كارى بى راهنمايى و پيشوايى دانش ‍ صورت نمى گيرد، و سعادت حقيقى انسان بدون نود علم وقوع نمى يابد، و مدينه فاضله انسانى جز با علم بايسته و عمل شايسته تشكيل نمى شود، به قول حكيم سنايى غزنوى :
علم نر آمد و عمل ماده
دين و دنيا بدين دو آماده (183)
181- نور دانش
از رسول اكرم صلى الله عليه وآله ماءثور است كه : العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء ؛ دانش نورى است كه خدا در دل هر كس بخواهد مى تاباند. (184)
182- دوا در آب باران
باران از آسمان دنيا فرو مى آيد و طهور است ؛ يعنى پاك كننده است . و از رسول الله صلى الله عليه وآله روايت شده است كه : آب باران پيش از آن كه به زمين برسد دواء است .(185)
183- نبوت ارسطاطاليس
عمرو عاص از اسكندريه بر رسول خدا صلى الله عليه وآله وارد شد از او پرسيد كه : در آنجا چه ديده اى ؟
گفت : گروهى چند ديده ام كه طيلسان در برداشته و حلقه حلقه گرد هم مى نشستند و مردى را به نام ارسطاطاليس - لعنه الله تعالى - نام مى برند.
پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: اى عمرو !باز ايست ، ارسطاطاليس ‍ پيمبرى بود كه قوم وى از را نشناختند.(186)
184- مجالست با چه كسى ؟
از حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله پرسيدند: با كه مجالست كنيم ؟
آن بزرگوار فرمود: جالسوا من يذكر كم الله رؤيته و يزيد فى علمكم منطقه و يرغبكم فى الاخره عمله ؛
با كسى مجالست كنيد كه ديدار او شما را به ياد خدا آورد، و زبانش بر علم و معرفت شما بيفزايد، اخلاق و اعمالش شما را به عالم آخرت مشتاق و راغب گرداند.
خلاصه با كسى همنشين شويد كه ديدار و گفتار و كردارش شما را به ياد خدا آورد و بر علم و معرفت شما بيفزايد و توجه و شوق و عشق به عالم بقا در شما پديد آرد. چون نفس در مثل آيينه اى است با هر كه مقابل شود از اخلاق و آثار او نقش مى گيرد.
هر كه خواهد نقش الهى و رنگ صيغت الله پيدا كند كه بزرگ ترين سعادت است ، بايد با رجال الهى نشيند و با سخنان و نصايح آنان انس گيرد تا به آن سعادت بزرگ نائل شود و البته مسلم كل است كه : على عليه السلام بزرگ ترين رجال الهى است .
بر شما باد به مطالعه علوم و كلمات و عمل به آيات و دلالات آن بزرگوار تا نقش او در نفوس قدسى شما پديد آيد - صلوات الله عليه و على آله المعصومين - كه آن بزرگوار پند و اندرز و تعليمات آسمانى اش كه عالمى را پر از نور علم و معرفت نموده ، همه از قلب مطهر اوست و هر وصف كمالى ذكر فرموده ، مصداق اعلى و اتم آن وصف را خويش دارا بوده چنان كه خود آن حضرت فرمود:
من امر نكردم شما را به چيزى جز آن كه اول خود عمل كردم .
پس انس و مطالعه و مذاكره گفتار حكمت آثار و كلمات قصارش انسان را به كمال انسانيت و اعلى رتبه حكمت و سعادت ابد مى رساند و بى شك از هر كتاب حكمت و هر دفتر علم و معرفت حكمتش ، كامل تر است و از هر سخن ، كلامش فصيح و بليغ ‌تر و بلندى مطالب و علو قدر سخنش افزون است .(187)
بخش يازدهم : قيامت جايگاه ابدى 
185- ياد مرگ و آمادگى براى مرگ
از رسول الله صلى الله عليه وآله پرسيدند كه : چه كسى در ميان مؤمنان از ديگران ، زيرك تر است ؟
در جواب فرمود: آن كه به ياد مرگ بيشتر، و در آمادگى براى آن شديدتر است .(188)
186- رؤيت جايگاه آخرتى
از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله روايت است كه فرمود:
هيچ يك از شما نميرد، جز آن كه به عاقبت خويش علم بيابد و جايگاه خويش را در بهشت يا دوزخ ببيند.(189)
187- قرين هر شخص در قيامت
رسول الله صلى الله عليه وآله به قيس بن عاصم فرمود: انه لابد لك من قرين بدفن معك و هو حى ، و تدفن معه و انت ميت ؛ فام كان كريما اكرمك و ان كان ائما اسلمك ، ثم لا يحشر الا معك و لا تحشر الامعه ، و لاتساءل الا عنه ، فلا تجعله الا صالحا، فلا تجعله صالحات فانه ان صلح آنست به ، و ان فسد لا تستوحش الا منه و هو فعلك
فرمود: قرينى با تو دفن مى شود كه حى است و محشور نمى شوى مگر با او، و تو مسئول آنى ، پس آن را جز صالح باشد، با او انس مى گيرد، و اگر فاسد باشد؛ وحشت نمى كنى مگر از وى ، و آن قرين فعل تو است .(190)
188- آن قرين ، فعل توست !
صدوق در مجلس اول از امالى خود نقل كرده : رسول خدا صلى الله عليه وآله به قيس بن عاصم فرمود: اى قيس !با عزت ، ذلت و با زندگى ، مرگ و با دنيا، آخرت است و هر چيزى را حسابرسى و بر هر شى ء مراقبى است ، و هر حسنه اى پاداشى و هر بدى عقابى و هر اجلى را كتابى است .
و اى قيس !به ناچار قرينى تو راست كه با تو دفن شود و آن قرين زنده است و تو با وى دفن مى شوى ، در حالى كه تو مرده اى ، اگر كريم باشد تو را اكرام نمايد و اگر لئيم باشد رهايت كرده ، آنگاه جز با تو محشور نگردد و تو مبعوث نگردى مگر با وى و سئوال نشوى مگر از وى ، پس آن را جز صالح قرار مده ؛ زيرا اگر آن قرين صالح باشد با وى ماءنوس شوى و اگر فاسد باشد، وحشتى جز از وى ندارى ، و آن قرين همان فعل توست
.(191)
189- اندرزى نورانى
صدوق در حديث چهارم مجلس اول امالى به اسنادش روايت كرده است كه : قيس بن عاصم گفت : با جماعتى از بنى تميم به حضور رسول الله صلى الله عليه وآله رسيديم ، پس گفتم : اى پيغمبر خدا !به ما اندرزى بفرما تا از آن بهره ببريم كه ما گروهى هستيم در بيابان به سر مى بريم .
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: يا قيس گ ان مع العز ذلا، و مع الحيواه موتا، و ان مع الدنيا آخره ، و ان لكل شى ء رقيبل ، و على كل شى ء حسيبا، و ان كل اجل كتابا، و انه لا بدلك من قرين يدفن معك و هو حى ، و تدفن معه و انت ميت ، فان كان كريما اكرمك ، و ان كان لئيما اسلمك ، ثم لا يحشر الا تحشر الا معه ، و لا نسئل الا عنه ، فلا تجعله الا صالحه ، فانه ان صلح آنست به ، و ان فسد لا تستوحش الا منه ، و هو فعلك .
اين حديث شريف ، اگر چه همه آن نور است ، و هر جمله آن بابى از حقيقت را به روى انسان مى گشايد، و براى اهل سر به سرى اشارت مى كند، مع ذلك بايد در اين چند جمله دقت و تاءمل بسزا كرد كه فرمود: با دنيا آخرت است .نفرمود بعد دنيا آخرت است تا آخرت در طول زمانى دنيا قرار گيرد و فرمود: قرينى كه با تو دفن مى شود، حى است و محشور نمى شوى مگر با او، و وحشت نمى كنى مگر از وى .به خصوص كه در آخر فرمود: آن قرين فعل تو است .(192)
190- تسبيح و تهليل ملايك در قبر
انس بن مالك نقل كند كه : رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: خداى تعالى ، بنده اش را دو ملك ، وكيل فرموده است كه بر او بنويسند.پس چون بميرد گويند: پروردگارا !بنده ات ، فلانى را ميراندى ؛ پس حال به كجا رويم كه خداوند فرمايد: آسمانم پر است از ملايك كه مرا عبادت كنند و آسمانم پر از خلق كه مرا فرمان برند. به قبر بنده ام رويد و مرا تسبيح و تكبير و تهليل گوييد و آن را تا روز قيامت در زمره حسناتش به كتابت آوريد.(193)
191- پرسش از امرى عظيم
از براء بن عازب نقل است كه : معاذبن جبل در خانه ابو ايوب انصارى در حالى كه نزديك پيامبر نشسته بود از ايشان پرسيد: اى رسول خدا !درباره آيه بوم ينفخ فى الصور فتاءتون افواجاچه مى فرماييد؟
حضرت صلى الله عليه وآله فرمود: اى معاذ !از امر عظيمى پرسش نمودى !و اندكى بعد فرمود: ده گروه از امت من با صورت و شمايلى مبدل و ممسوخ ، محشور خواهند شد و خداوند، ميان آنان و مسلمين فاصله و جدايى مى اندازد.
گروهى از آنان به صورت ميمون و گروهى به صورت خوك و دسته اى پاى شان به جاى سرشان و سرشان به جاى پاى شان آمده است ، و صورت و سرشان بر زمين كشيده مى شود، و گروهى با چشمانى نابينا محشور مى شوند كه مى دانند به كجا بروند، و دسته اى آب دهان خود را مى بلعند و زبان خود را مى جوند و مايعى را قى مى كنند كه همه از آن گريزان و متنفرند، و گروهى دست و پاى شان قطع شد و دسته ديگر بر شعله هاى آتش ‍ مصلوبند، و از عده اى چنان بوى تعفن به مشام مى رسد كه از بوى مردار بدتر است و بعضى لباسى از قطران بر تن دارند كه بدن آنان را احاطه كرده است
اما آنانى كه به صورت ميمونند، سخن چينانند. آنانى كه در شمايل خوكند، اهل سخت و حرام خوارى اند، و آنانى كه سرازير و سرنگون مى آيند، ربا خوارانند. كوران ، ستمكارانند و كران ، در دنيا به اعمال خود مغرور بوده اند و بدان مباهات مى كرده و عجب مى ورزيده اند . كسانى كه زبانهاى شان را مى جوند، عالمان و قاضيانى اند كه اعمال شان مخالف سخنان شان بوده است . آنانى كه دست و پاى شان بريده شده است ، به همسايه خود آزار رسانده اند و كسانى كه بر آنش آويخته شده اند، از مردن نزد سلطان بدگويى كرده اند . اشخاص بدبو كسانى هستند كه از شهوات و لذات كامجويى مى كرده و حق خداوند را در اموالشان ادا نمى كرده اند . و كسانى كه آن لباس ‍ را بر تن دارند، اهل تكبر و خود پسندى بوده اند .
(194)
192-رؤيت خدا در روز قيامت
ابن اثير از قيس بن ابى حازم از جرير بن عبد الله روايت مى كند:
شبى در حالى كه ماه در آس 3مان مى درخشيد، رسول خدا صلى الله عليه وآله بر ما وارد شدند؛ پيامبر فرمودند: شما در روز قيامت خدا را خواهيد ديد، همچنان كه اين ماه درخشان را امشب مى بيند؛ بدون هيچ ازدحامى و بى آن كه فشارى به عم بياوريد، همگان آشكارا خداوند را خواهيد ديد.(195)
193-فرياد اهل دوزخ
رسول الله صلى الله عليه وآله فرمود: اكثر صياح اهل النار من سوف ؛ بيشتر فرياد دوزخيان از پس از اين گفتن و فرياد فردا كردن است .
به بيمار بيدارى گفتند: ما را اندرزى ده !
گفت : شما را از سوف بيم مى دهم .
حافظا !تكيه بر ايام چو سهو است و خطا
من چرا عشرت امروز به فردا نكنم (196)
مبادا خواجه غافل بخورد و غافل بخوابد كه به قول عارف همدان بابا طاهر عريان هر آن كو غافل خوره تير.
194-تمثل اعمال در آخرت
در روح الجنان آمده است ، پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: در روز قيامت ، آنگاه كه موازين قسط بر پا شود، كردار مرد بر ميزان شده ، سپس چيزى چون ابر را بدان جا آورند و او را گويند: آيا ميدانى كه اين چيست ؟
مرد گويد: خير !
بدو گويند: اين همان علمى است كه به مردم مى آموختى و آنها پس از تو بدان عمل مى كردند.
(197)
195-علم ساعت
پيامبر صلى الله عليه وآله در حديث ساعت كه از وى از ساعت سؤ ال شد فرمود: علم ساعت نزد خداى است و باران بارور نازل مى كند و به آنچه در ارحام است علم دارد و هيچكس نمى داند كه فردا چه چيزى كسب مى كند و هيچ كس نمى داند كه در كدام سرزمين مى ميرد، خداى تعالى عليم خبير است .
ما تنها به بخشى از امهات مسائلى كه انسان به معارج علمى بدانها ارتقاء مى يابد اشاره كرديم . خداى سبحان فرمود: كلم طيب (نفوس قدسى )، به سوى او صعود مى كند و عمل صالح آن را بالا مى برد. خداى تعالى فتاح قلوب و بخشنده غيوب است . (198)
196-امر اهل بهشت
از پيامبر صلى الله عليه وآله روايت شده كه :
فرشته به بهشت مى آيد، بعد از اذن دخول از مؤمنان بر ايشان وارد مى شود و براى آنها نامه اى از خداى تعالى مى آورد كه بعد از سلام خدا بر ايشان در نامه به همه آنها چنين خطاب شده است : از حى قيوم كه نمى ميرد به حى قيومى كه نمى ميرد، امام بعد من به شى ء مى گويم من فيكون و امروز تو را همانند خويش كردم ، تو به شى ء مى گويى كن پس ‍ شى موجود مى شود. آن حضرت صلى الله عليه وآله فرمود: هيچ كس از بهشتيان به چيزى كن نمى گويد مگر اين كه آن شى ء موجود مى شود.
197-دوزخ و بهشت
در تفسير صافى آمده است كه : روى عن النبى صلى الله عليه وآله و سلم عن هذه الايه (ان منكم الاواردها )؟
فقال : اذا دخل اهل الجنه الجنه ، قال تعضهم لبعض : اليس قد وعدنا ربنا ان نرد النار؟فيقال اهم : قد وردتموها و هى خامده
.
اين حديث شريف كه از غرر احاديث است فرمايد كه اهل بهشت پيش از دخول آن ، وارد نار شده اند، در حالى كه خاموش بود.
سبحان الله كه يك دنيا براى طايفه اى دوزخ فسرده و آنش خاموش است و براى ديگران دوزخ و آنش بر افروخته و سوزان است ، چنانكه حواس ‍ خمس و خيال و وهم كه مشاعر ادراك عالم ملك اند، هر يك درى از درهاى دوزخ اند، اگر متابعت نفس كننده ، و درى از درهاى بهشت اند، اگر متابعت عقل كنند، در اين معنى دفت در اين خبر شود كه از نورالثقلين نقل مى كنيم :
و روى ابو صالح غالب بن سليمان ، عن كثير بن زياد، عن ابى سميه قال : اختلفنا فى الورود: فقال قوم ، لايد خلها مؤمن ، و قال آخرون ، يدخلونها جميها، ثم ينجى الله الذين اتقوا، فلقيت جابر بن عبدالله فساءلته فاءومى باصبيعه الى اءذنيه و قال : صمتا ان لم اكن سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول : الورود الدخول ، لا يبقى بر و لافاجر الا بدخلها، فيكون ، على المؤمنين بردا و سلاما، كما كانت على ابراهيم حتى ان للنار اوقال لجهنم ضجيجا من بردها، ثم ينجس الله الذين اتقوا و يذر الظالمين فيها جثيا (ج 3، ص 354 ) .
جابر با دو انگشت خود به دو گوشش اشاره كرد و گفت : اين دو كر باد !اگر از رسول خدا نشنيده باشم كه مى گفت : ورود دخول است و هيچ نيكوكار و نابكار نيستند مگر اينكه داخل جهنم شوند، پس بر مؤمنان برد و سلام باشد و چنانچه براى ابراهيم بوده است ، حتى اينكه آنش يا دوزخ (ترديد از راوى است )از برد شدنش يعنى سرد شدنش ناله مى كند. سپس خداوند پرهيزگاران را از آن رهايى مى دهد، و ستمكاران را در آن به زانو در آمده رها مى كند. (199)
198- اى رسول خدا !قيامت كى است ؟ !
در باب سيزدهم مجلد ششم بحار از علل الشرايع به اسنادش از انس رويت كرده كه گفت : مردى از اهل باديه آمد و ما خوشمان مى آمد كه مردم باديه نشين بيايند و از پيامبر صلى الله عليه وآله سؤال كند.
اعرابى پرسيد: اى رسول خدا !قيامت كى است ؟
در اين هنگام وقت اقامه نماز رسيد، آن حضرت نمازش را به پايان برد، فرمود: پرسيده از قيامت كجاست ؟
مرد باديه نشين گفت : اى رسول خدا !منم .
فرمود: براى قيامت چه آماده كردى ؟
پاسخ داد: خدا را !عمل فراوان از نماز و روزه براى قيامت نياندوختم ، جز اين كه خدا و رسولش را دوست مى دارم .
انس گفت : نديدم مسلمانان به چيزى بعد از اسلام ، بيش از اين خوشحال شده باشند. (200)
199- اشتياق بهشت
مرحوم خواجه نصير الدين طوسى ، در كتاب آغاز و انجام حديثى از خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله نقل مى كند كه : حضرت فرمود: شوق بهشت به سلمان ، بيش از شوق سلمان به بهشت است .
خواجه مى فرمايد: بهشت ، كمال اصحاب يمين است و مقربين كمال بهشت اند.(201)
200-خلقت بارى بقاء
در حديث نبوى صلى الله عليه وآله آمده است كه : خلقتم للبقاء لا للفناء: شما براى بقاء خلق شده ايد و نه براى فنا.(202)
201-برادر مرگ
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: النوم اخ الموت ؛ خواب برادر مرگ است .(203)
202-انواع فرشتگان پرسشگر
شيخ اجل مفيد در اوائل المقالات گفته است : اخبار صحيح از پيامبر صلى الله عليه وآله آمده است كه ملائكه بر كسانى كه در گورند نازل مى شوند، پس از اديان ايشان مى پرسند، و الفاظ اخبار در اين باره متقاربند. در برخى از آنها آمده كه دو فرشته خداى تعالى به نام ناكر و نكير بر ميت فرود مى آيند و از پروردگارش و پيامبر و امامش مى پرسند، پس اگر به درستى جواب داد وى را به فرشتگان نعيم مى سپرند، و اگر پاسخ درشت نداد به فرشتگان عذاب تسلميش مى كنند.
در برخى اخبار فرمودند: اسم آن دو فرشته اى كه بر مؤمن فرود مى آيند، مبشر و بشير است .و در برخى فرمودند: دو فرشته اى كه بر كافر فرود مى آيند ناكر و نكيرند؛ زيرا وى انكار حق كرده و آنچه را آن دو فرشته آوردند انكار مى كند و از آن بدش مى آيد. و علت اين كه دو فرشته مؤمن مبشر و بشير ناميده شده اند، است است كه آنها از خداى تعالى به رضا و ثواب دائم بشارت مى دهند، و اين دو اسم لقب آنها نيشت ، بلكه عبارت از كار آنهاست .(204)
203-تفسير يوم ينفخ فى الصور
معاذ بن جبل نزديك رسول خدا صلى الله عليه وآله در منزل ابو ايوب انصارى نشسته بود، معاذ گفت : اى رسول خدا !درباره قول خدا يوم ينفخ فى الصور فتاتون افواجا تا آخر آيات چه مى فرماييد؟
حضرت فرمود: اى معاذ !از امرى بزرگ پرسيدى .
آنگاه اشك از چشمانش سرازير شد، آنگاه گفت : ده صنف از امتم گوناگون محشور مى شوند، خداوند آنها را از صف مسلمانان جدا كرد و صورت آنها را برگردانيد، برخى را بر صورت بوزينه و برخى را بر صورت خوكها نمود.تا اين كه فرمود: آنهايى كه بر صورت بوزينه اند سخن چينانند، و آنهايى كه بر صورت خوكند حرام خورانند.(205)
204- خلقت آدم
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: چون كسى از شما كسى ديگر را مى زند، به صورتش نزند، و او را نگويد خداوند صورتت را زشت گرداند؛ زيرا خداى تعالى آدم را بدان صورت خلق فرمود. (206)
بخش دوازدهم : معجزات  
205- بركت طعام نبوى
رسول خدا صلوات الله عليه هر شب ، سه بار به مسجد مى رفت ، كنار منبر او فقرا خوابيده بودند.
حضرت كنيزى را كه به زنانش خدمت مى كرد، طلبيد و فرمود: هر چه غذا هست بياورد !
كنيز رفت ديگى آورد كه ته آن كمى غذا مانده بود. بعد حضرت ده نفر از فقرا را بيدار كرد و فرمود بگوييد: بسم الله و بخوريد.
بعد از ده نفر همين طور ده نفر - ده نفر، همه خوردند و سير شدند. باز هم مقدارى غذا در ديگ ماند. به كنيز دستور داد آن را پيش زنها ببرد. (207)
206- ان المنافقين فى الدرك الاسفل
شيخ عارف محبى الدين عربى در باب شصتم فتوحات ، و صدر المتاءلهين در اسفار (208)روايت نقل كرده اند كه : روزى رسول الله صلى الله عليه وآله با يارانش در مسجد نشسته بودند كه آواز سهمگين از فرو افتادن چيزى را شنيدند پس بترسيدند. رسول الله صلى الله عليه وآله گفت : ميدانيد آواز چيست ؟
گفتند: خدا و رسولش دانايند.
رسول الله فرمود كه : سنگى از بالاى جهنم هفتاد سال است كه افتاده و اينك به قعر جهنم رسيده است و اين آواز هولناك از سقوط آن سنگ برخاست .پس هنوز رسول الله از كلام خود فارغ نشده بود كه از خانه منافقى صداى گريه اهل و عيالش بلند شد كه آن منافق در آن وقت بمرد و هفتاد سال عمر او بود و رسول الله گفت : الله اكبر
سپس شيخ گويد كه : علماى صحابه از اين گفتار رسول الله دريافتند كه اين حجر آن منافق است و وى از آن روزى كه آفريده شد به سوى جهنم مى رفت تا آن كه عمرش به هفتاد رسيد و چون بمرد در قعر جهنم قرار گرفت .
خداوند فرمود: ان المنافقين فى الدرك الاسفل من النار . پس آن صدا را شنيدند تا عبرت بگيرند.(209)
207- يارى جبرييل در روز بدر
فلم تقتلو هم ولكن الله قتلهم و ما رميت اذا رميت ، و لكن الله رمى
اين آيه كريمه راجع به غزوه بدر است . خداوند سبحان مى فرمايد: اى مؤمنان شما، كافران را نكشته ايد، بلكه خدا آنان زا كشت ، و اى پيغمبر آنچه را كه تو انداختى ، تو نينداختى ، ولكن خدا انداخت .
در روز بدر، جبرييل عليه السلام به رسول الله صلى الله عليه وآله گفت : يك مشت خاك برگير و آن را بر كافران بيانداز !
وقتى دو فرقه با هم برابر شدند، رسول الله صلى الله عليه وآله به امير المؤمنين عليه السلام فرمود: يك مشت از سنگريزه هاى وادى به من ده !.
امير (ع )يك كف از سنگريزه آميخته با خاك به رسول الله داد. رسول الله آن را بر روى كافران بينداخت و گفت : شاهت الوجود.
و به نقل ديگر سه عدد سنگريزه گرفت ، يكى بر سوى راست كافران انداخت و يكى بر چپ آنان و يك بر پشت سر آنان ، و گفت : (شاهت الوجود)
. پس آن قوم شكست خوردند.

در اين آيه با اين كه مومنان ، كافران را كشته اند، خداوند مى فرمايد: خدا آنان را كشته است .و با اين كه رسول الله حصباء را انداخت ، خداوند فرمود: آنچه را كه تو انداختى ، تو نينداختى ، خدا انداخت .(210)
208- ديدار رسول الله (ص )در خواب
در كتاب رؤياى از صحيح مسلم از رسول الله صلى الله عليه وآله روايت شده است كه :
من رآنى فى المنام ، فقد رآنى ؛ فام الشيطان لا يتمثل بى (211)و نيز از آنحضرت نقل كرده است كه : من رآنى فى المنام ، فسيرانى فى اليقطه اولكانما رآنى فى اليقطه لايتمثل الشيطان بى .
و نيز از جابر روايت كرده است كه : ان رسول الله قال : من رآنى فى النوم ، فقد رآنى ؛ انه لا يتبغى للشيطان ان يتمثل فى صورتى .
و نيز از جابر بن عبدالله روايت كرده است كه : قال رسول الله صلى الله عليه وآله : من رآنى فى النوم ، فقد رآنى ؛ فانه لاينبغى للشيطان ان يتشبه بى .
مولوى محمد حسن در تعليم نهم مقدمه التاويل المحكم فى متشابه فصوص الحكم (212)در ثمر الحيوه است كه هر چند شيطان ، مظهر مضل را طاقتى نيست كه به صورت حضور صلى الله عليه وآله مطهر اسم هادى ، مدفون مدينه منوره ، متمثل شود؛ ليكن رؤيت نبوت بالى (كذا-مثالى -ظ ) در حالت خواب بر سبيل توهم و تخيل رائى در خزانه خيال مقيد مى تواند و حديث : من رآنى فى صورتى فقد رآنى بى شبهه درست كه به صورت مدفون مدينه تمثل شيطان ممكن نيست ، و ملك از تلبيس پاك اند؛ پس هر كه بيند آن حضرت عليه السلام را در خواب به صورتى كه در مدينه مدفون است ، حضور عليه السلام را بيند. (213)
209- سلام سنگريزه ها بر پيامبر (ص )
از ابن مسعود روايت شده است كه :
در مكه با رسول خدا (ص )بوديم ، از شهر بيرون آمديم و به بعضى نواحى رفتيم ، به هر سنگ و سنگريزه كه مى رسيديم مى گفتند: السلام عليك يا رسول الله !
210- خبر غيبى از جعفر طيار
پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله در شاءن پسر عمش جعفر بن ابى طالب (ع )كه در جنگ موته شهيد شده است و دو دستش را از بدنش جدا كردند و انداختند، فرمود:
خدا به عوض آن دستها، او را دو بال از زمرد سبز داد كه اكنون با ملايكه در بهشت به هر جا كه خواهد پرواز كند.
همچو نمرود قصد چرخ مكن
با دو تا كركس و دوتا مردار
كز دو بال سريش كرده نشد
هيچ طرار جعفر طيار (214)
211- پيغمبرى كه جاى شتر را نميدانست !
مردى در حضور پيغمبر (ص )بود، در آن وقت ناقه پيغمبر گم شده بود، هر چه گشتند نيافتند، كسى در حضور او بود، پيغمبر روى بدو كرد و فرمود: در رحل شما مردى مى گويد چه پيغمبرى است كه مى گويد از آسمان به من وحى مى رسد و او نميداند شترش كجاست ؟ !من هم مانند شمايم تا خداوند مرا خبر نكند چيزى نمى دانم ، اكنون به من وحى شد كه در فان وادى مهارش به درختى گرفته و مانده !
رفتند و آوردند آن مرد به رحل خود رفت ، كسى كه نامش زيد بن صليب بود اين سخن گفته بود، او را از خود دور ساخت .(215)
212- اجابت نفرين پيامبر
ابو لهب فرزندى به نام عتيبه (بتصغير )داشت ، چون آيه والنجم بر پيغمبر اكرم (ص )نازل گشت ، نزد آن حضرت آمد و جسارت كرد و گفت : به پروردگار والنجم كافرم !
حضرت او را نفرين كرد كه : سلط الله عليك كلبا من كلابه ؛ خداوند درنده اى از درندگان خود را بر تو مسلط نمايد.
ابو لهب با فرزندش عتيبه به تجارت مى رفتند شيرى شبانه به كاروان زد و فرزند او را بكشت .
213- معجزه نبوى
پيغمبر (ص )سريه اى فرستاد و فرمود: فلان ساعت از شب راه را گم مى كنيد، دست چپ را بگيريد، به مردى مى رسيد راه مى پرسيد، نشان نمى دهد تا از غذايش نخوريد، آن وقت گوسفندى كشته به شما طعام مى دهد و راه را به شما مى گويد، از من به او سلام برسانيد و بگوييد: من در مدينه ظاهر شده ام !
رفتند همان طور شد و پيغام پيغمبر را فراموش كردند، مرد پرسيد: پيغمبر در مدينه ظاهر شده ؟
گفتند: بلى !
مرد عمرو بن حمق خزاعى بود، به طرف مدينه رفت و مدتى بود تا پيغمبر امرش فرمود كه : به محل خود برگرد تا وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام خليفه شود نرد او برو !
عمرو در كوفه خدمتش رسيد، وقتى به او فرمود: خانه ات را بفروش و در اءزد خانه بخر كه وقتى من از ميان شما بروم تو را طلب مى كنند و اءزد ممانعت خواهند كرد.(216)
214- نا علاجى سام
فرموده پيغمبر اكرم نبى مكرم صلى الله عليه وآله كه : خداوند هيچ دردى نيافريده مگر براى او دوايى خلق نموده مگر سام .(217)
215- رؤياى صادقانه پيامبر (ص )
در ابتداى صحيفه كامله سجاديه به استاد از اميرالمؤمنين على (ع )است كه رسول خدا (ص )را در منبر پينكى گرفت ، در خوابش ديد كه مردى بر منبر وى بسان جهيدن بوزينگان مى جهند، و مردم را به قهقرى بر مى گردانند، آنگاه درست نشست و در حالى كه غم از روى آن حضرت خوانده مى شد، جبرئيل (ع )اين آيه را آورد: و ما جعلنا الرويا التى اريناك الا فتنه للناس ‍ و الشجره الملعونه فى القران و نخوفهم هما يزيدهم الا طغيانا يعنى و رؤيايى كه به تو نشان داديم جز آزمايشى براى مردم و شجره ملعونه در قرآن نبود، ما ايشان را جز طغيان نيفزايد.مراد وى بنى اميه است .(218)
216- بگو جدت كتف مرا در آورد !
يكى از ثقات نقل كرده كه : چندى قبل از اين در كاشان مردى بود آقا محمد على نام مى باشد صنف عطار و متوجه امور ديوانى ايشان ، و قدغن كرده كه ديگرى به هيچ وجه اجناس عطارى خريد و فروش نكند.
شخصى سيد فقيرى به قدر يك من سريشم كرده بود و اين را به شخصى فروخت آن مرد ظالم مطلع شد در بازار به او برخورد و دشنام بسيارى را او داد و چند سيلى بر روى او زد آن بيچاره روانه شد گفت : جدم سزاى تو را بدهد آن ظالم كه اين را شنيد اعراضى شده ملازم خود را گفت :
آن سيد را برگردانيد و چند گردنى به شدت به او زده و گفت : برو و جدت را بگو كتف مرا بيرون آورد !
روز ديگر آن ظالم تب كرده و در شب كتفهاى او درد آمد و روز دوم ورم شديد كرده ، ماده به كتف هاى او ريخت و روز چهارم جراحان مجموع گوشتهاى او را تراشيده به نحوى كه سرهاى كتف او بيرون آمد و در روز هفتم بمرد، با آل على هر كه در افتاد ور افتاد.(219)
217- خواب راست و دروغين
رسول خدا(ص ) فرمود:
وقتى بنده بر حال طهارت بخوابد، روحش را به عرش عروج دهند، پس ‍ رؤيايش راست است ، و اگر بر طهارت نخوابيد، روحش از رسيدن به آن قاسر است ، بنابر اين خواب اضعاث احلام مى شود كه راست در نمى آيد.
فصل دوم : سيماى فاطمه زهرا: عصمت كبراى الهى 
بخش اول : فاطمه (ع )در كلام معصومين  
218- فاطمه (ع )حجت بر امامان
صورت روايت حضرت امام حسن عليه السلام است ، چنان كه سيد عبد الحسين طيب - طيب الله رمسه - آنرا نقل مرده است كه : قال الامام عسگرى عليه السلام نحن حجج الله على خلقه ، و جدتنا فاطمه حجه علينا ؛ امام حسن عسكرى (ص )فرمودند: ما حجت هاى خداوندى بر بندگان هستيم و جده ما حضرت فاطمه زهرا، حجت بر ما است . (220)
219- لقب ام ابيها
در بيان ام ابيهاگوييم : آمده است كه : روى فى مقابل الطالبين باسناده الى جعفر بن محمد عن ابيه ان فاطمه كانت تكنى ام ابيها . در عرف محاورات عامه پدر، دخترش را مادرمى خواند، و در فارسى به مادر جان و مادر عزيز و مادر گرامى و نظائر آنها صدا مى زند، و لكن در بيان حديث بدين حد عرف عام نبايد اكتفاء كرد؛ چنان كه باز در عرف محاورات عامه ، اگر دخترى پدرش را خدمت كرده است و پذيرايى و پرستارى نموده است گويند: اين دختر، درباره پدرش مادرى كرده است ، و حضرت صديقه طاهره فاطمه عليه السلام بدين معنى نيز به رسول خدا صلى الله عليه وآله خدمت و زحمت مادرى اعمال نموده است .(221)
اين كمترين گويد: اين وجوه معانى ام ابيها را انكار نداريم ، ولكن سخن ما انيست كه همانگونه در پيش اشارتى شده است عقل كل و نفس كل اءب و اءم اند و همه موجودات باذن الله سبحانه از اين ابوين به وجود آمده اند؛ در غزلى گفته ام (ديوان - ص 208 )
كيست مانند تو فرزند كريم الابوين
نفس كل مادرى و عقل كل او را پدرى
و حضرت صديقه طاهره ، مظهر اتم نفس كل است و بدين تفسير انفسى اقوم ، آن جناب ام ابيها است ، تدبر ترشد ان شاء الله تعالى شاءنه .(222)
220- كلمه حسناى خداوندى
حضرت فاطمه عليهما سلام همانگونه كه ليله القدر و يوم الله و كون جامع است ، اسمى از اسماى حسنى و كلمه اى از كلمات علياى الهى است كه خداى سبحان فرمود: و لله الاسماء الحسنى فادعوه بهاو حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: قسم به خدا، ما آن اسماء حسناى الهى هستيم كه خداوند از بندگانش عملى از بدون معرفت به ما نمى پذيرد. (223)
221- ادراك شب قدر
از پيغمبر خدا صلى الله عليه وآله روايت شده است كه : هيچ حرفى از حروف قرآن نيست مگر است كه او را هفتاد هزار معنى است .و همچنين فكرت و رؤيت خود را در مفاد حديث ياد شده در فصل دوازدهم به كار ببر كه امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس فاطمه را آنسان كه حق معرفت اوست شناخت ، همانا كه ليله القدر را ادراك كرده است .
222- اسماى حسناى الهى
همانگونه كه عقيله رسالت و معدن حكمت ، فاطمه فرزند رسول الله صلى الله عليه وآله ليله القدر و يوم الله و كون جامع بوده است ، همچنين اسمى از اسماى حسنى و كلمه اى از كلمات علياى الهى نيز بوده است ، چنان كه امام ابو عبدالله صادق عليه السلام در بيان و تفسير قول خداى عز و جل : مر خداى را اسماء حسنى است ، پس او را بدان اسماء بخوانيد.فرموده است : به خدا قسم ، ما آن اسماء حسناى الهى هستيم كه خداوند عملى را از بندگان جز به معرفت ما قبول نمى كند.(224)
223- برگ بهشتى درخت نبوى
از ابن عباس روايت شد كه گفت : رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: من درختم و فاطمه حمل آن و على لقاح آن و حسن و حسين ميوه آنند و دوستداران اهل بيت حقيقتا برگ بهشتى آنند.(225)
224- عظمت فاطمه (س )
در حديث اشتقاق كه : اين فاطمه است و من فاطر آسمانها و زمينم ، دشمنانم را در روز فصل قضا (قيامت )از رحمت خود فطم (قطع )مى كنم و دوستان خويش را از آنچه باعث سرزنش و شين است فطم (قطع )مى كنم ، پس اسمى از اسم خويش براى وى مشتق كردم .
و رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: اى فاطمه !الله تعالى از اسماء خود اسمى براى تو مشتق كرده و اسم الله ، فاطر است و تو فاطمه هستى . دانسته بودى كه رحم از رحمان اشتقاق يافته ، پس بدان كه وديعه مصطفى ، فاطمه انسنه حوراء مطلع انوار علوى و مشكات ولوى و مادر امامان و صندوق دانش و وعاء معرفت است .(226)
225- درك ليله القدر
رسول خدا (ص )فرمود: هر كس را آنگونه كه حق فاطمه است بشناسد، شب قدر را ادراك كرده است و علت نامگذارى آن حضرت به فاطمه آن است كه خلايق از كنه معرفت وى بريده شدند، و به كنه معرفت وى نمى رسند.(227)
226- كنيه ام ابيها
روايت است كه پيامبر صلى الله عليه وآله فاطمه را دوست مى داشت و او را به كنيه ام ابيهايعنى مادر پدر، مى خواند.
گويم ، چون عقل كل ، پدر است و نفس كل ، مادر، و موجودات از آن دو ظهور يافتند، و مادر انوار و فضايل ، فاطميه ، عقيله رسالت و مظهر نفس كليه بر وجه اتم است ، پس بنابر اين تفسير انفسى قويم از روايت ، آن جناب مادر پدر است كه خاتميت با وى است .(228)
227- دورى محب فاطمه از آتش
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: او را فاطمه ناميدم ؛ زيرا خداى او را و آن كس را كه دوستش داشته باشد از آنش دور كرده است .(229)
228- عظمت معناى قرآن
پيامبر صلى الله عليه وآله روايت شده كه : هيچ حرفى از حروف قرآن نيست مگر آنكه داراى هفتاد هزار معنا است .
و در روايت قبل انديشه نما كه فرمود: هر كس فاطمه را آنگونه كه سزاوار است بشناسد، ادراك ليله القدر كرده است .(230)
229- ادراك شب قدر
در اثر صادقى چنين آمده : هر كس فاطمه را آنگونه كه سزا است بشناسد، ليله القدر را ادراك كرده است .(231)
230- وجه تسميه فاطمه
از ابى عبد الله عليه السلام ما را حديث كرد كه آن حضرت فرمود: انا انزلناه فى ليله القدر، ليله فاطمه است و قدر الله است ، پس آن كس كه فاطمه را آنگونه كه سزا است بشناسد، ليله القدر را ادراك كرده است .
علت نامگذارى وى به فاطمه آن است كه خلايق از معرفت فاطمه محروم و بريده شدند.(232)
231- نزول يازده قرآن ناطق در دامان زهرا(س )
حضرت امام صادق عليه السلام جده اش ، حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا، را ليله القدر معرفى فرمود. چرا حضرت صديقه عليهما سلم ليله القدر نباشد، و حال آن كه يازده قرآن ناطق در اين ليله نازل شده است ؟حديث ياد شده خيلى بلند و متضمن مباحثى عرشى است .(233)
232- پرورش يافتگان دامان پاك زهرا(س )
فاطمه عليهما سلام ليله القدر يازده كلام الله ناطق است ، كه امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه حق معرفت به آن حضرت را پيدا كند، يعنى به درستى او را بشناسد، ليله القدر را ادراك كرده است .
و آن مريم عليهما سلام كه مادر عيسى روح الله است ، خداوند سبحان فرمود: واذكر فى الكتاب مريم اذانتبذت من اهلها مكانا شرقيا فاتخذت من دونهم حجابا فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا (234)
233- درك ليله القدر
نظاير آنها تدبر بفرما، اقرا وارق .
اين فاطمه عليهما سلام است كه ليله القدر يازده كلام الله ناطق است ، كه امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه حق معرفت به آن حضرت پيدا كند، يعنى به درستى او را بشناسد، ليله القدر را ادراك كرده است .(235)
234- نوشيدن شير ايمان
جناب جابر - رضوان الله تعالى عليه - در روز اربعين ، از شهادت كعبه عاشقين حضرت سيد الشهداء عليه السلام ، محروم شد و به زيارت تربتش ‍ تشرف حاصل كرد، در زيارت نامه اش به امام عليه السلام عرض كرده است كه از پستان ايمان شير خوردى .(236)
235- فاطمه (س ) ليله قدر است
امام صادق عليه السلام فرمود: حضرت فاطمه عليهما سلام ليله القدر است .حديث در تفسير فرات كوفى در ضمن سوره قدر روايت شده است . انسان نخستين بار از اين حديث قرآن منتقل مى شود كه قرآن در شب قدر نازل شده است ، و انسان كامل قرآن ناطق است ، و حضرت فاطمه عليهما سلام مادر يازده قرآن ناطق است ، بايد بدين مناسبت آن حضرت ليله القدر باشد.(237)
بخش دوم : اصحاب كساء (ع ) 
236-پنج تن آل عبا
نظر عمده ما در طرح اين فصل بسيار بسيار مهم كه از ضروريات دين مبين اسلام است ، اين است كه طايفه اماميه اثنى عشريه - انار الله برهانهم - حضرت خاتم انبياء محمد مصطفى ، و سيد الاوصياء على مرتضى و عصمه الله الكبرى فاطمه زهرا، و امام حسن مجتبى ، و امام حسين سيد الشهداء - صلوات الله عليهم - را به آل عباء و اصحاب كساء تعليم مى كنند، و پنج تن آل عباءمى گويند. (238)
237- خامس آل عبا
پس پرورده شد بيت نبوت ، و ميوه شاخه هاى (شجره طوباى )نبوت ، مادر امامان (معصوم )، فاطمه معصومه ، خامس اصحاب كساء و خامس آل عباء است .(239)
238- تعداد اصحاب كساء
اصحاب كساء عليه السلام در مباهله فقط فاطمه و پدر و او و شوهر او و دو فرزند او حسن و حسين عليه السلام بودند و احدى با آنها همراه نبود، هيچ كس مدعى نشد كه جز پيامبر و حضرت وصى ، امام امير المؤمنين على و كفو وى فاطمه و و فرزند ايشان حسن و حسين شخص ديگرى در مباهله داخل بوده است ، بدون شك مدعى شخص ديگر بر خدا و رسولش دروغ بسته است . الحمد لله الذى جعلنا من المتمسكين بولايتهم ؛ ستايش خداى را كه ما را از متمسكان به ولايت ايشان قرار داده است .(240)

next page

fehrest page

back page