next page

fehrest page

back page

115- رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند
ابن ابى نصراز ابوالحسن الرضا (عليه السلام ) نقل مى كند: رسول خدا (ص )فرمود: وقتى كه به معراج رفتم ، جبرئيل مرا به جايى بود كه قبلا به آنجا پا ننهاده بود. پس براى او كشف شد و خداى تعالى او نور عظمتش ‍ آنچه را كه دوشت داشت ، به او داد.(118)
116- مال قرض
اين را از سفرنامه رسول الله كه روايت معراجيه آن حضرت است به اختصار و اجمال نقل مى كنيم .
شخصى را ديدم كه پشته اى را مى خواهد به دوش بگيرد، نمى تواند. باز به اين سو و آن سو مى رود و چيزهايى فراهم مى كند، و بر روى پشته مى نهد، و باز مى خواهد آن را حمل كند قادر نيست ، و هكذا.
گفتم : اين چه كسى است ؟
گفت : كسى كه مال از مردم قرض گرفته ، هنوز آن را تاءديه نكرده از ديگرى باز مالى قرض مى كند.(119)
117- پيامبر درمعراج
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: شبى كه مرا به آسمان بردند، زنانى از امتم را در عذاب شديد ديدم . و زنى را ديدم كه سرش سر خوك و بدنش ‍ بدن الاغ بود و بر آن هزار هزار رنگ عذاب بود و زنى را به صورت سگ ديدم و آنش از دبر وى داخل شده و از دهان خارج مى گرديد. و فرشتگان با پتك هاى آتشين بر سد و بدنش مى كوبيدند، تا اين كه فرمود: و اما آن زنى كه سرش سر خوك بود و بدنش بدن الاغ ، زنى سخن چين و دروغگو بود، و اما آن زنى كه بر صورت سگ بود و آنش داخل دبر وى مى شد و از دهانش ‍ بيرون مى رفت خواننده اى نوحه گر و حسود بود.(120)
118- وصيت پيامبر (ص )
شيخ رئيس ابن سينا متوفى 428 هجرى قمرى در رساله معراجيه (ص 15 ) گويد: عزيزترين انبياء و خاتم رسولان (صلى الله عليه وآله ) چنين گفت با مركز حكمت و فلك حقيقت و خزينه عقل امير المؤمنين (عليه السلام ) كه : يا على !اذا راءيت الناس يتقربون الى خالقهم بانواع البر تقرب اليه بانواع العقل تسبقهم ، يعنى يا على !هر گاه ديدى كه مردم با انواع كار نيك به آفريدگارشان تقرب مى جويند، تو با انواع معقولات به خداوند تقرب جوى تا از آنان سبقت گرفته باشى .(121)
119- چه كنم با مشتى خال
زبان فارسى ؛ زبان درى فصيح ، زبان اصيل و زنده است . در بعضى از روايات هم آمده است كه : زبان اهل بهشت زبان عربى مبين يا زبان فارسى درس است .
و در شب معراج خداى سبحان به پيامبر گفت : چه كنم با مشتى خاك مگر بيامرزم .
و حافظ بدان نظر دارد كه گفت : بعضى از روايات البته نقل شده است كه :
گر مطرب حريفان آن پارسى بخواند
در وجد و حالت آرد پيران پارسا را
اشاره دارد به حديثى كه اهل معنا مى دانند، كه اشاره به چه حديثى دارد در هر صورت فارسى تا زبانى است ، كامل ، رسا و مفيد.(122)
120- عظمت عبوديت
منظور از حديث لا يعبد الله الا بالعقل چيست ؟
استاد: معلوم است آقا، آدم جاهل كه عابد نمى شود، البته گاو هم در عالم خود تسبيحى دارد، ولى عابر حقيقى آن عقل كل و عقل محض است ، هر كه عاقل است عبد است .
پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) چون عاقل است عبد است و داراى آن مقامات مى باشد. اسراء و بالا رفتن رسول خدا در شب معراج ، به اعتبار عبد بودن اوست و لذا آيه مى فرمايد: سبحان الذى اسرى بعبده ...نمى گويد: اسرى بنبيه ، و يا بمحمديعنى اين مقامات و بالا رفتن ها، بخاطر اين است كه او عبد حقيقى است ؛ چون عقل محض است .
بخش هفتم : يقين در كلام رسول خدا (ص )
121- مرتبه شامخ يقين
كلينى به اسنادش از اسحاق بن عمار نقل مى كند: (123)از امام صادق (ع )شنيدم كه فرمود: رسول خدا (ص )در مسجد، نماز صبح را با مردم خواند. جوانى را ديد كه كم خوابى از چهره و حركاتش پديدار بود. رنگش ‍ به زردى گراييده و چشمش نحيف گشته و چشمانش در گودى فرو رفته بود. پيامبر (صلى الله عليه وآله ) بدو فرمود: اى فلان ! شست را چگونه سپرى كرده اى ؟جوان گفت : در حال يقين .
رسول خدا از سخن او به شگفت آمد و فرمود: هر يقينى را، حقيقتى و نشانى است . حقيقت و نشانه يقين تو چيست ؟

گفت : اى رسول خدا !حقيقت يقين من آن است كه مرا به حزن آورده و خوابم را ربوده و روزم را تشنه نموده است . پس از دنيا و مافيها دورى جسته ام ؛ گويى به عرش خدايم مى نگرم ، و مى بينم كه حساب و حشر خلايق بر پاست و من در آنانم . اهل بهشت در بهشتند و به تعارف و معارفه مشغولند و بر بالش و تخت خود، تكيه داده اند . و گويى اهل دوزخ را مى بينم كه در حال شكنجه و عذابند و كمك مى طلبند و زفير آنش را مى شنوم و در گوش خود، حس مى نمايم .
(چون سخن بدين جا رسيد )پيامبر (صلى الله عليه وآله ) روى به اصحابش ‍ نمود و فرمود: اين بنده اى است كه خداوند رلش را به ايمان نورانى فرمود.سپس رو به آن جوان كرد و برو فرمود: خود را بر همين حال حفظ كن !
جوان عرض كرد: اى رسول خدا !من استدعا دارم كه از خداوند طلب نماييد، تا در ركاب شما به شهادت رسم . پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) خواسته او را اجابت نمود و از خداوند، شهادت او را طلبيد. بدين ترتيب ، آن جوان مدتى بعد در يكى از غزوات رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) پس از نه نفر شهيد به شهادت رسيد، كه او شهيد دهمين بود.(124)
122- حقيقت مؤمن واقعى
مرحوم كلينى روايتى را از ابو بصير نقل كرده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: روزى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از حارثه بن مالك بن نعمان انصارى پرسيد: چگونه اى ، اى حارثه بن مالك ؟
حارث عرض كرد: مؤمنى واقعى ، اى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) !
حضرت (ص )فرمود: هر چيزى را حقيقت و نشانه اى است ؛ حال ، حقيقت و نشانه قول تو چيست ؟
گفت : اى رسول خدا !نفس خويش را از دنيا دور ساخته ام ، و شبم را به بيدارى مى گذرانم ، و روزم را به تشنگى سپرى مى نمايم . گويى عرش خداى را مى بينم كه محاسبه و حساب مردم بر پا شده است . بهشتيان را مى نگرم كه به زيارت يكديگر مى روند، و فرياد و ناله دوزخيان را مى شنوم كه در آتشند.
(چون سخن او بدين جا رسيد )پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: تو، بنده اى هستى كه خداوند قلبش را نورانى گردانيده ؛ پس حال كه بصير و بينا گشته اى ، بر آن ثابت و استوار باش !حارثه گفت : اى رسول خدا !براى من دعا نماييد تا در ركاب شما به شهادت رسم !
پس حضرت نيز چنين كرد و فرمود: خداوندا !شهادت را روزى اش گردان !
چند روز بعد، حارثه ، به فرمان رسول خدا (ص )در چنگى شركت جست . جنگ شروع شد و او نفر هشتم و يا نهمى بود كه به فيض شهادت نايل آمد.
در روايتى ديگر كه كلينى از ابو بصير نقل مى كند، حارثه دهمين نفرى است كه بعد از جعفر بن ابى طالب (رضى الله عنه )به شهادت مى رسد.(125)
123- رسد آدم به جايى كه ...
روايتى از امام باقر (ع )نقل شده است ، كه آن حضرت فرمود: اصحاب پيامبر (ص )گفتند: اى رسول خدا !از نفاق مى ترسيم .
فرمود، چرا از آن مى ترسيد ؟
گفتند: چون نزد تو آييم آخرت را به يادمان آورى و در نتيجه ، ميل و رغبتمان بدان برانگيخته مى شود و دنيا را فراموش مى كنيم و از آن دورى مى جوييم ؛ به طورى كه در حالى نزد تو هستيم ، آخرت و بهشت و جهنم را مى بينيم ، ولى چون از نزد تو مى رويم و به خانه هاى خود وارد مى شويم و فرزندان خود را مى بوسيم ، و عيال خود را مى بينيم ، آن حالت از بين مى رود؛ مثل اين كه اصلا چنان حالتى نداشته ايم آيا خوف آن ندارى كه اين حالت ، نفاق باشد ؟
حضرت فرمود: هرگز اين نفاق نيست !بلكه ، خطوات شيطان است كه شما را به دنيا راغب و مايل مى كند. به خدا سوگند، اگر بر آن حالى كه گفتيد باقى بمانيد (به مقامى مى رسيد كه )، با ملائكه مصافحه كرده ، روى آب راه مى رويد...(126)
124- حقيقت ايمان
در روايت ابو نعيم آمده است : روزى معذبن جبل خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) رسيد. حضرت پرسيد: چگونه صبح كردى ، اى معاذ ؟!
گفت : در حالى كه به خدا ايمان دارم .
فرمود: هر سخنى را، مصداقى و هر حقى را، حقيقتى است ؛ مصداق سخن تو چيست ؟گفت : اى پيامبر خدا !صبحى نيست ، جز آن كه گمان مى برم ، شبش را نبينم و شبى نيست ، جز آن كه اميدى به صبح آن ندارم . گامى بر ندارم ، جز آن كه گمان مى برم كه فرصت برداشتن گام بعدى را نخواهم يافت . گويى تمام امتها را مى بينم ، كه با نبى خود و ميز با بتانى كه بدل از خداى مى پرستيده اند، به حساب نشسته اند . گويى عقوبت و عذاب دوزخيان ، و ثواب و پاداش بهشتيان را مى نگرم .
(چون سخنش بدين جا رسيد، رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرمود: حالى كه دانستى ، پس بدان ملزوم باش و از دستش مده !(127)
بخش هشتم : توبه آغوش رحمت الهى  
125- رسول الله ، توبه مى دهد#!
انس بن مالك گويد: رسول خدا (صلى الله عليه وآله )، روز يك شنبه ماه ذى القعده ، خطاب به مردم فرمود: اى مردم !كدام يك از شما خواهد كه توبه كند ؟ مردم گفتند: همه مى خواهيم توبه كنيم اى رسول خدا !
فرمود: غسل كنيد و وضو بگيريد و چهار ركعت نماز به جاى آريد و در هر ركعت ، سوره حمد را يك مرتبه و قل هو الله را سه مرتبه و معوذتين را يك مرتبه ، تلاوت كنيد !سپس حمد را يك مرتبه ، استغفر الله بگوييد و با لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم آن را به پايان بريد. آن گاه بگوييد: يا عزيز يا غفار اغفرلى ذنوبى و ذنوب جميع المومنين و المومنات ؛ فانه لا بغفر الذنوب الا انت
.
سپس فرمود: هر كس از امت من چنين كند، از آسمان ندا آيد كه : عملت را دوباره از سر گير !كه خدا توبه ات را پذيرفته و گناهانت را بخشيده است . و ملكى زير عرش ندا سر دهد كه : اى بنده !دشمنانت را روز قيامت راضى خواهى كرد !
منادى ديگر گويد: اى بنده مؤمن !خواهى مرد و دينت از تو سلب نخواهد شد و قبرت وسيع شود و منور گردد.
ملكى ديگر ندا سر دهد كه : پدر و مادرت از تو راضى شوند؛ گر چه از تو در غضب باشند. آنان و ذريه ات بخشيده شوند و تو و آخرت در فراخى و گشايش روزى خواهى بود.
جبرييل ندا كند: (من همراه ملك الموت شوم ، تا با تو مدارا كند و مرگ ،تو را آزار ندهد و روح از بدنت به سلامت بيرون آيد. )
مردم گفتند: اى رسول خدا !اگر كسى غير اه ذى القعده اين عبادت را انجام دهد، چگونه است ؟
فرمود: تفاوتى نكند و همان طور خواهد شد كه بيان نمودم . اين كلمات را جبرييل در معراج به من آموخته است .(128)
126- هفتاد بار طلب آمرزش
توبه اخص من الخاص توبه است از التفات به غير خدا و اين توبه ، مخصوص اهل ولايت باشد كه غالبا در مرتبه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) و اولياى خدا از اين قبيل بوده است كه او (ص )خود فرمود: گاه دلم را كدورتى عارض مى شود؛ و من به راستى كه از خداى ، هر روز هفتاد بار آموزش مى طلبم .(129)
127-طلب غفران ، كفاره غيبت
در كافى و نيز من لايحضره الفقه ، از ابو عبدالله ، امام صادق عليه السلام نقل است ، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) را پرسيدند كه : كفاره غيبت چيست ؟
فرمود: هر گاه به ياد شخصى كه غيبتش نموده ، افتد، براى او از خداوند طلب غفران كند.(130)
128- غيبت كننده را توبه نيست مگر...
از جابر نقل است كه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: از غيبت بر حذر باشيد؛ چه غيبت بدتر از زناست .
سپس فرمود: (مردى كه زنا كند و پس از آن توبه نمايد، خدايش آمرزد، ليك غيبت كننده را تا غيبت شده نبخشايد، نيامرزد.
(131)
129-شرط قبولى توبه
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) مى فرمايد: خداوند توبه بنده را مادام كه غرغره نكرده است مى پذيرد.(132)
130- گستردگى بحر توبه
پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله ) در انتهاى خطبه اى - چنانكه در كتاب من لايحضره الفقيه صدوق آمده - مى فرمايد: كسى كه پيش از يك سال به مرگش ، توبه كند، خداى توبه اش پذيرد.
سپس فرمود: يك سال ، بسيار است ؛ پس چنانچه پيش از يك ماه به مرگش ‍ توبه كند، خداى توبه اش پذيرد.
سپس فرمود: يك ساعت نيز بسيار است ؛ پس اگر پيش از آن كه نفسش ‍ بدين جا رسد و به گلوى مباركش اشارت فرمود، توبه كند، خداى توبه اش ‍ پذيرد.(133)
در كتاب مجمع البيان ، پس از نقل روايت فوق از كتاب من لايحضره الفقيه ، آمده است : اين روايت را عينا ثغلبى نيز به استادش از عباده بن صامت ، از پيامبر (صلى الله عليه وآله ) روايت كرده است ، جز آن كه در آخر روايت چنين آمده است :
و يك ساعت بسيار باشد؛ پس اگر پيش از آن كه مرگ را در گلوى خويش ‍ غرغره كند، توبه نمايد، خداى توبه اش پذيرد.(134)
131- مهلت ثبت گناهان
ابو امامه ، از پيامبر (صلى الله عليه وآله ) نقل كرده است كه فرمود: فرشته جانب چپ ، شش ساعت ، قلم از نوشتن عمل بنده خطا كار يا زشتكار باز نگاه دارد. پس چنانچه پشيمان شود و از خداى بخشش طلبد، آن را ننويسد، وگرنه يك گناه بر او نخواهد نوشت .در روايت ديگر است : فرشته جانب راست ، بر فرشته جانب چپ ، امير است . پس چون بنده اى عملى نيك انجام دهد، هشت برابرش برايش بنويسد، و چون عملى زشت به انجام رساند و فرشته جانب چپ اراده كند كه آن را بنويسد، فرشته جانب راست او را گويد، باز ايست !و او هفت ساعت باز ايستد. اگر از خداوند طلب بخشش كند، بر او چيزى ننويسد، و چنانچه چنين نكند تنها يك عمل زشت بر او نوشته شود.(135)
132- بنويس گناه را بر اين نگونبخت !
فضيل بن عثمان مرادى گويد: از ابو عبدالله ، امام صادق عليه السلام شنيده است :
رسول خدا (ص )فرمود: چهار خصلت است كه در هر كه باشد در وقت ورود به بارگاه خداوند، پس از آن ديگر او را هلاكتى نيست ، جز آن كه شايسته هلاكت باشد و آن عبارت است از اين كه بنده همت به كارى نيك بندد كه آن را به انجام رساند، خداى برايش (به سبب نيت نيكش ) حسنه اى بنويسد، و چنانچه آن را انجام دهد، خداى برايش ده حسنه بنويسد، و چنانچه همت به كارى زشت بندد كه آن را به انجام رساند، پس چنانچه آن را به انجام برساند، چيزى بر او نوشته نشود، و اگر آن را انجام دهد، هفت ساعت بدو مهلت داده شده ، فرشته كاتب حسنات ، كاتب سيئات را كه بر جانب چپ است گويد: شتاب مكن كه شايد عمل زشتش را به عملى نيك دنبال كند كه آن را پاك سازد؛ چه خداى عزوجل فرمايد:
ان الحسنات يذهب السئات و يا بخشش طلبد، پس اگر گويد: استغفر الله الذى لا اله الا هو، عالم الغيب و الشهاده العزيز الحكيم الغفور الرحيم ذالجلال و الاكرام و اتوب اليه ، چيزى بر او نوشته نشود، چنانچه هفت ساعت بگذرد و نه حسنه اى انجام دهد و نه آمرزش طلبد، كاتب حسنات ، كاتب سيئات را گويد: بنويس گناه را بر اين نگونبخت محروم !(136)
بخش نهم : فضايل اخلاقى  
133- مجالس نيك
قال رسول الله (صلى الله عليه وآله ) قالت : الحواريون لعيسى : يا روح الله !من مجالس ؟
قال : من يذكر كم الله رؤيته ، و يزيد فى علمكم منطقه و يرغبكم فى الاخره عمله

حواريون عيسى (ع )فرمود: كسى كه ديدار او شما را به يار خود بيندازد و وقتى به سخن مى آيد، حرف او موجب فزونى دانش شما بشود، چيزى به شما ياد بدهد، رفتار و كردار او، شما را در كار آخرت ترغيب و تحريض (137) كند
134- هنگام تقسيم روزى ها
صاحب شريعت (صلى الله عليه وآله ) فرمود: الصبحه تمنع الرزق .
صبحه به ضم صاد، خواب بامداد است . معنى ظاهر آن ظاهر است ، و باطن آن است كه بامداد هنگام شكار مردم كار است .
در ترك الاطناب فى شرح الشهات آورده كه : پيغامبر (صلى الله عليه وآله )، عايشه را خفته ديد، پس از نهار بامداد او را برانگيخت و پاى خود بدو باز كوفت و گفت : برخيز !كه روزى ها بديد هنگام قسمت مى كنند و خواب بامداد، روزى باز دارد.
لفظ خبر چنين است : قومى !؛ فان الارزاق تقسم فى هذا الوقت و ان الصبحه تمنع الرزق .(138)
135- ادب از قرآن
قرآن ادب و دستور الهى است ، پس از آن ادب فرا بگيريد و حد انسانى خود را حفظ كنيد و نگاه بداريد، و به اين دستور، خود را راست و درست به بار آوريد و به فعليت برسانيد، چنان كه هم آن حضرت (صلى الله عليه وآله ) فرموده است : ادبنى ربى فاحسن تاءديبى (139)و نيز فرموده است : ادبنى ربى بمكارم الاخلاق . (140)
136- پيشتر از مرگ خود اى خواجه مير !
پيش از آن كه دست مرگ به گريبانت رسد و نفخه صور آواز دهد، خويش را فانى در باقى كن .
حديث رسول الله (صلى الله عليه وآله ) است كه : موتوا، قبل ان تموتوا.
پيشتر از مرگ خود اى خواجه مير!
تا شوى از مرگ خود اى خواجه مير (141)
137- مواسات در غنيمت
ابو الفتح رازى در تفسير سوره حديد (ج 11، ص 58 به تصحيح و تعليق حضرت استاد علامه شعرانى )در ضمن آيه كريمه يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يؤ تكم كفلين من رحمته گويد:
سعيد جبير گفت : سبب نزول آيه آن بود كه چون رسول اكرم (صلى الله عليه وآله )، جعفر بن ابى طالب را به حبشه فرستاد، با هفتاد سوار، به نزديك نجاشى برفتند و دعوت كردن و ايشان اجابت كردند و ايمان آوردند، چون بازگشتند، چهل مرد از مردمان حبشه دستور خواستند از نجاشى تا پيش رسول الله (صلى الله عليه وآله ) آيند، نجاشى دستورى داد ايشان را، چون بيامدند، رسول (ص )را، غزات احد در پيش بود و مسلمانان ضعيف حال تودند و محتاج ، چون آن بديدند از رسول (صلى الله عليه وآله ) دستورى خواستند، گفتند: يا رسول الله !ما را مال بسيار است ، دستورى ده تا برويم ومالى بياوريم تا اين غازيان بر خود و احوال خود صرف كنند.
رسول (صلى الله عليه وآله ) گفت : روا باشد، رفتند و مال بياوردند و با مسلمانان به آن مواسات كردند.(142)
138- آيه در هم صحبتى درويشان
جمعى از مؤلفه القلوب چون عيينه بن حصين و اقرع بن حابس و امثال ايشان گفتند: يا رسول الله !ما اشراف عربيم ، با سامان و ابوذر و ساير فقراى مسلمانان همنشينى نتوانيم كرد، اگر تو ايشان را دور سازى ، ما نزديك تو آمده ، به تعلم احكام شرع قيام نماييم .
آيه آمد كه :
صبر كن بر صحبت درويشان كه در اوقات صبح و شام براى رضاى خداى به پرستش او مى گذرانند، بايد كه در نگذرد چشم هاى تو از ايشان - يعنى بايد كه نظر از ايشان بر ندارد و به غير ايشان التفات نكنى - در حالتى كه به آن نگريستن تو به غير، خواهى آرايش زندگانى دنيا را، و فرمان مبر آن را كه غافل گردانيده ايم دل او را از ياد كردن خود، و او پيروى كرده است آرزوهاى خود را و هست كار آن پيش افتاده بر حق و در گذشته از صواب .(143)
139- پاداش صدقه در راه خدا
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: كسى كه صدقه اى بدهد، براى او در بهشت دو برابر آن خواهد بود.
ابو دحداح گفت : اى پيامبر خدا !من دو باغ دارد، اگر يكى از آن دو را صدقه بدهم ، براى من در بهشت دو برابر آن است ؟
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) گفت : آرى ؛ گفت : مادر دحداح و دخترم در بهشت با من اند ؟
گفت : آرى !0
پس بهترين يكى از آن دو باغ را به رسول الله (صلى الله عليه وآله ) داده است ، پس آيه ياد شده نازل گشت و خداوند پاداش صدقه او را به دو هزار هزار مضاعف گردانيد.(144)
140- انفاق اصحاب پيامبر (ص )
نقل است : حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) اصحاب را بر اتفاق و اعانت بر تجهيز لشكر تبوك تحريص فرمود و هر كدام از اصحاب به قدر توانايى خود انفاق نمود و اين همه نزد آن حضرت جمع شد، در آخر عاصم بن عدى العجلانى دو هزار و چهار صد من خرما در تجهيز لشكر بداد.(145)
141- اهميت و صله رحم
رسول خدا (ص )از خداى تعالى حكايت كرد كه فرمود: من الله هستم و من رحمانم ، رحم را خلق كردم و براى رحم ، اسمى از اسماء خويش را مشتق كردم . هر كس كه صله رحم نمايد، من نيز با او بپيوندم و هر كس قطع رحم كند، من نيز از او ببرم .
بدان كه وصل رحم با شناخت مكانت و تفخيم قدر رحم است ؛ زيرا اگر رحم نباشد، تعين روح انسان از حقيقت كليه ظهور نمى يابد و قطع رحم ره پست شمردن آن و كم گذاشتن حق زن است و رحم اسم حقيقت طبيعت است ، پس رحم از رحمان مشتق شده و بدون شك حديث ياد شده و معناى وصل و فصل بر آن صادق است .(146)
142- نزاع در برابر پيامبر (ص )
محمد بن اسماعيل بخارى به اسنادش از عبد الله بن عباس روايت كرده است كه ، عبدالله بن عباس گفت : هنگامى كه بيمارى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) (همان بيمارى كه منجر به رحلت آن حضرت شد) شدت گرفت ، حضرت فرمود: كاغذ و دوات بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد.
عمر گفت : تب بر پيامبر غلبه كرده ؛ ما را كتاب خدا بس است !
پس پيامبر (ص )فرمود: بر خيزيد كه تنازع و اختلاف نزد من شايسته نباشد.
ابن عباس مى گويد: تمام بلايا و مصايب ، از همان بود كه بين ما و نوشته پيامبر (صلى الله عليه وآله ) حايل و مانع شد.
تا جايى كه شهرستانى مى گويد: بزرگ ترين اختلاف امت ، اختلاف در امامت بود؛ چون آنمقدار كه در اسلام براى امامت شمشير كشيده شد، براى هيچ مساءله اى كشيده نشد.(147)
143- دهان را بيند تا عجايب بينى !
كام حيوانى را به بى زيانها گذار، تو كه مشمول الرحمن ، علم القرآن ، خلق الانسان ، علمه البيان هستى ، اهل بيان باش . خاموش باش تا گويا شوى ، چشم ببند تا بينا شوى !رسول الله (صلى الله عليه وآله ) فرمود: غضو ابصاركم ترون العجائب ؛ (148) چشمان خود را بپوشانيد تا عجايب در يابيد.
144- بدترين كورى
رسول خاتم (صلى الله عليه وآله ) فرمود: شر العمى عمى القلب ؛ يعنى بدترين كورى ، كورى دل است .چه مور چشم ، از مشاهده خلق محروم است و كور چشم دل ، از مشاهده حق . (149)
145- صبر پيامبر در برابر قريش
روزى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در پيش كعبه نشسته بود كه جماعتى از سران قريس ، من جمله وليد بن مغيره مخزومى ، ابو البخترى بن هشام و ابو جهل بن هشام ، عاص بن وائل سهمى ، عبدالله بن ابى اميه مخزومى و ديگران به گرد هم آمده بودند. رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) نيز مشغول قرائت قرآن بر چند نفر از اصحابش بود. مشركين با خود گفتند: مشكل محمد جدى شده و امر او بالا گرفته است ؛ بياييد او را سؤ ال پيچ كرده ، بر او احتجاج آوريم و سخنانش را باطل كنيم و او را نزد اصحابش خوار و بى ارزش نماييم . شايد از گمراهى و تمرد و طغيانش دست بردارد و اگر كار تمام شد كه هيچ و گرنه با شمشير برنده بر او بتازيم .
ابو جهل گفت : چه كسى مى تواند با او مجادله كند ؟
عبدالله بن ابى اميه مخزونى گفت : من ، آيا مرا همتايى نيك و مجادله كننده اى كافى براى او نمى دانى ؟
ابو جهل گفت : آرى !
پس ، همگى نزد پيامبر (ص )آمدند و عبدالله بن ابى اميه مخزومى شروع به سخن كرده ، گفت : اى محمد !تو ادعاى بزرگى اظهار مى كنى و سزاوار آن رب العالمين و خالق مخلوقات نيست كه چون تويى را كه بشرى چون مايى و از آنچه ما مى خوريم مى خورى و در بازار راه مى روى ! به رسالت بر گزيند... اگر تو پيامبر مى بودى همراه تو ملكى مى بود كه تو را تصديق مى كرد و ما او را مى ديديم ؛ بلكه اگر خدا مى خواست پيامبرى براى ما بفرستد، فرشته اى را مبعوث مى كرد: نه تشرى چون خودمان را. اى محمد! تو سحر شده اى بيش نبوده ، پيامبر نيستى !... پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در جواب فرمود: اما اين كه گفتى : بايد گفت كه : فرشته را نمى توان به ادراك آورد، چون او از جنسى است كه چيزى از آن آشكار نيست و اگر آن را مشاهده مى كرديد به اين وسيله كه بر قواى ديد شما افزوده مى گشت ، باز مى گفتيد:اين ملك نيست بلكه بشر است ؛ زيرا ملك فقط به صورت انسان كه بدان انس داريد بر شما ظاهر مى شود، تا سخن و خطاب و مرادش را دريابيد. در اين صورت ، چگونه صدق گفتار و حقانيت سخن او را نخواهيد فهميد ؟بلكه خداوند بشرى را به رسالت برانگيخت و در دستش معجزاتى ظاهر كرد كه طبايع بشر كه شما بر ضماير قلوب شان آگاهيد از آوردن آن معجزات ناتوانند.
پس به واسطه ناتوانى از آوردن آنچه كه او آورده ، در مى يابيد كه آن ، معجزه است و اين گواهى الهى بر صدق اوست . اگر ملكى شما را ظاهر و بر دست او معجزه اى آشكار مى گشت كه بشر از آوردنش عاجز مى بود، هيچ گاه آن معجزه ، نشانى از آن نبود كه همجنسانش از آوردن چنين عملى ناتوانند، با بتوان آن را معجزه دانست . آيا نمى بينيد كه پرواز پرندگان معجزه محسوب نمى شود؛ زيرا همه پرندگان پرواز مى كنند ؟ولى اگر انسانى چون پرنده پرواز كند معجزه خواهد بود. پس ، خداوند عز و جل از آن جهت پيامبرش ‍ را به گونه اى مبعوث فرمود تا حجت بر شما تمام شود؛ امر را بر شما آسان كرده است . ولى شما امر دشوارى را مى طلبيد كه حجتى در آن نيست .
سپس فرمود: اما آن كه گفتى : تو سحر شده اى بيش نيستى ، آيا من مسحورم و حال آن كه مى دانيد در صحت تميز و عقل بوده ، برتر از شمايم ؟!
آيا از بدو تولدم تا سن چهل سالگى ، خويى پست و عملى كه حاكى از ذلت باشد، يا دروغ و خيانت و خطايى در گفتار و سفاهتى در راءى من ديده ايد ؟
آيا به گمان شما كسى مى تواند چنين مدتى ، با نيرو و قوت خود معصوم باشد ؟و يا اين كه تكيه او بر حول و قوت خداوند بوده است ...
.(150)
146- راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش !
مرحوم استادم ، علامه حاج ميرزا احمد آشتيانى ، قدس سره العزيز، فرموده است : مقصود از توكل اين نيست كه سعى و كوشش در امور و تحصيل اسباب و شرايط عادى آنها ننمايد و تدبير و فكر درباره آنها را يكسره به كنار بگذارد: بلكه امور نامبرده و هر چه را كه حوائج بر آن توقفى دارد، بايد انجام دهد و اعتماد و اطمينان شخص در رسيدن به مقصود و حاجت خود، تنها به خدا و فضل او باشد.
و حكايت شكايت صاحب مزرعه از شتردارى به پيغمبر صلى الله عليه وآله و پرسش حضرت كه : به چه جهت شتر خود را عقال ننمودى و پايبند نزدم ؟
و جواب آن مرد كه عرض كرد: توكل من باعث شد كه پايبند نزدم .
و فرمايش حضرت به آن مرد كه : عقال نما و پايبند بزن شتر خود را پس از آن توكل نما (اعقلها ثم توكل )و با توكل زانوى اشتر ببند. )(151)
147- برترين جهاد
در كتاب اربعين علامه بهاءالدين عاملى (قدس سره )از حضرت امير مؤمنان عليه السلام روايت است كه فرمود: پيامبر خدا صلى الله عليه وآله گروهى از سپاهيان خيش را (به جهاد )اعزام داشت . چون بازگشتند، فرمود: مرحبا به قومى كه جهاد اصغر را به انجام رسانيدند و جهاد اكبر بر عهده شان باقى است .
پرسيدند: اى رسول خدا!جهاد اكبر چيست ؟
فرمود: جهاد با نفس .
سپس فرمود: برترين جهاد، آن است كه شخص با نفس خويش كه ميان دو پهلوى اوست ، به جهاد برخيزد.(152)
148- رذايل اخلاقى و صورتهاى برزخى
در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل است كه : بعصى از مردم با چهره هايى محشور مى شوند كه صورت ميمون و خوك در مقايسه با آن ، زيبا مى نمايد.و در جايى فرموده است : در قيامت مردم به دو گروه محشور مى شوند. گروهى بر مركب سوارند، و گروهى پياده و با پاى خود و گروهى بر وجه و صورت شان .
سر اين مطلب آن است كه هر يك از خلق و وى رذيله و هر هياءت زشت و ناپسندى كه در نفس تمكن يافته است ، صورت نوعى است از انواع حيوانات ، و بدنى بدان اختصاص يافته است ؛ چون بدن شير و مانند آن ، براى خلق و تكبر و تهور، و روباه براى حيله و نيرنگ ، و ميمون براى استهزاء و سخريه ، و خوك براى آز و شوت رانى .
گاهى شخصى واحد، متخلق به اخلاق رذيله كثيرى است كه مراتب متفاوتى دادند؛ پس به حسب آن ، در آخرت صورتهاى حيوانى متفاوت و متعدد مى شوند.
خداوند متعال فرموده است : يوم تشهد عليهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما كانوا يعملون .(153)
149- وصيت رسول (ص )به ابوذر
در فصل پنجم از باب دوم كتاب مكارم اخلاق در وصيت رسول خدا صلى الله عليه وآله به ابوذر، آمده است : اى ابوذر !انسان از متقيان و پرهيزگاران نمى شود، جز آن كه چون شريكى با نفس خود محاسبه كند. پس دريابد كه از كجا آشاميده و از كجا پوشيده است ؛ از حرام بوده است و يا از حلال ؟.(154)
150- صبر بر مصيبت
معاذ پسرى داشت كه پيش از وى از اين سرا سفرى شد، رسول الله صلى الله عليه وآله اين نامه را در تعزيت معاذ بدو نوشت : از محمد رسول الله به معاذبن جبل ، سلام بر تو؛ حمد مى كنم خدايى را كه جز او خدايى نيست . اما بعد خبر بى تابى تو در مصيبت فرزندت كه قضاى الهى بر وى جارى شد به من رسيد. همانا كه فرزند تو از موهبتهاى گواراى الهى توده و به عاريت در دست تو سپرده ، خداوند تو را تا زمانى به او لذت بخشوده و به وقت معلوم او را از تو بگرفت پس انا لله و انا اليه راجعون .
مبادا بى تابى تو پاداشت را تباه كند. اگر بر ثواب مصيبت خود برسى ، هر آينه خواهى دانست كه آن در برابر عظمت ثوابى كه خداوند براى اهل تسليم و صبر آماده كرده است ، اندك است . بدان كه بى تابى ، مرده را بر نمى گرداند و قدر را دفع نمى كند. شكيبايى نيكو پيشه كن . و به موعود، وفا كردن جوى . و اندوه تو بر چيزى كه لازم تو است و بر جميع خلق به وقتش ‍ نازل خواند شد، نگذرد. والسلام عليك و رحمه الله و بركاته .(155)
151- سر مشق از ميزان قسط
در سوره والنجم از اوصاف رسول الله (صلى الله عليه وآله ) است كه : و ما ينطق عن الهوى ، ان هو الا وحى يوحى ؛ پيامبر (صلى الله عليه وآله ) هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد، بلكه همه گفته هاى آن حضرت بيان وحى الهى است .
از آن بزرگوار بايد سر مشق گرفت كه ميزان قسط (156)است : لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنا ؛ هر آينه رسول گرامى (صلى الله عليه وآله ) اسوه نيكويى است براى شما.(157)
152- الدنيا مزرعه الاخره
هر كسى زارع و مزرعه خود است و نيات و اعمالش ، بذرهايش .
بنگر تا در مزرعه خويش چه كاشتى و در قول رسول الله (صلى الله عليه وآله ): الدنيا مزرعه الاخره دقت كن . و به عبارت ديگر هر كس سفره خود و مهمان سفره خود است .(158)
153- طوبى چيست ؟
بدانكه شجره طوبى صورت تمثل ايمان است و اصل و ريشه آن در قلب حضرت خاتم (صلى الله عليه وآله ) ثابت است و فرع و شاخه آن در آسمان است و پيوسته ميوه هاى خود را به اذن ربش مى دهد، و هر مؤمنى شاخه اى عظيم از آن مى باشد. پس بفهم !
و در مقابل آن زقوم قرار داد: اذلك خير نزلا ام شجره الزقوم انا جعلناها فتنه للظالمين انها شجره نخرج فى اصل الجحيم طلعها كانه رؤوس ‍ الشياطين .
و در كافى از امير المؤمنين عليه السلام آمده : طوبى شجره اصلها فى دار النبى (صلى الله عليه وآله ) و ليس من مؤمن الا و فى داره غصن منها الحديث . يعنى طوبى درختى است كه ريشه آن در خانه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) است و هيچ مؤ منى بيست ، مگر اين كه در خانه اش ‍ شاخه اى از آن است .
و در وافى آمده است ، تاءويل طوبى علم است ، زيرا هر نعيمى در بهشت مثالى در دنيا دارد، ومثال شجره طوبى شجره علوم دينى است كه ريشه آن در خانه پيامبر است كه مدينه العلوم است و در خانه هر مؤمنى شاخه اى از آن است الخ .(159)
154- طعام كشنده قلب
همانطور كه فضول طعام مميت است ، فضول كلام نيز از قلب قاسى برخيزد از رسول الله (صلى الله عليه وآله ) روايت است كه : لا تكثروا الكلام تغير ذكر الله ؛ فان كثره الكلام بغير ذكر الله قسو القلب ان ابعد الناس من الله القلب القاسى ؛
سخن زياده مگوييد مگر آن كه ذكر خدا باشد؛ زيرا كلام بسيار كه در آن ذكر خدا نباشد قساوت قلب مى آورد و دورترين مردم از خداوند، صاحب قلب قسى مى باشد.
155- بازى پيامبر با خردسالان
حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) بعضى خوردسالان را به مطايبه خطاب مى فرمودند: يا ذالاذنين ؛ اى صاحب دو گوش .و بسيار با اصحاب به پاى مسابقت مى كردند؛ يعنى با هم در دويدن پيشى مى گرفتند و كشتى مى گرفتند.(160)
156- خورنده تر خرما
روزى حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) با حضرت امير عليه السلام خرما مى خوردند، خر خرما كه حضرت رسول (ص )مى خورد، پنهان دانه اش را نزد امير (ع )مى نهاد تا تمام شد پيش حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) هيچ دانه خرما نبود و همه نزد حضرت امير بود، حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) فرمودند: من كثر نواه فهو اكول ؛ هر كه دانه او بيشتر بود، بسيار خورنده است .
حضرت امير چون اين كلام را فرمود، حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) تبسم نموده فرمان داد تا هزار درهم به آن حضرت انعام دادند.
157- خوردن از سمت سالم
وقتى مهيب يك چشم او درد مى كرد و خرما مى خورد، حضرت فرمود: اى صهيب !چشم تو درد مى كند خرما مى خورد !
گفت : از آن طرف مى خورم كه درد نمى كند.(161)
158- مطايبت نبوى
عوف بن مالك كه از بزرگان صحابه و مردى عظيم الجثه بود، روزى به خدمت حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) رفته ، وقتى كه حضرت در خيمه نشسته بود سلام كرد حضرت فرمود: در آى !
گفت : به همه اعضاى خود در آيم ، يا چيزى را بيرون بگذارم !حضرت بخنديد.(162)
159- پيره زن به بهشت نمى رود !
صفيه بنت عبدالمطلب كه عمه آن حضرت است (يعنى حضرت رسول الله (صلى الله عليه وآله ) )روزى نزد حضرت آمد در حالى كه پير شده بود، گفت : يا رسول الله !دعا كن تا من به بهشت روم .
حضرت بر سبيل طيبت فرمود كه : زنان پير به بهشت نخواهند رفت !
صفيه از مجلس حضرت برگشت . حضرت و مى گريست .حضرت تبسم فرمود و گفت : او را خبر دهيد كه اول پير زنان جوان شوند، آنگاه به بهشت روند.
و اين آيت بخواند: انا انشاءناهن انشاء فجعلناهن ابكارا (163)يعنى به درستى كه ما بيافريدم زنان را در دنيا آفريدند، پس خواهيم گردانيد ايشان را دختران بكر و دوشيزه در آخرت كه ايشان را به بهشت در آريم .(164)
بخش دهم : فضيلت علم و عالم  
160- شرف آدمى
رسول الله (صلى الله عليه وآله ) گفت : (قليل العلم ، خير من كثير الععمل ؛ اندكى علم ، بهتر از عمل زياد است .)
و نيز فرمود: نيه المؤمن ، خير من عمله ؛ نيت مؤمن ، برتر از عمل اوست .
و امير جهان بان على گفت كه : قدر آدمى و شرف مردمى جز در دانش ‍ نيست .(165)
161- مگر نمى گوييد طبيب بود#؟
در زمان پيامبر خاتم صلى الله عليه وآله طبيبى يهودى درگذشت ، آن حضرت صلى الله عليه وآله را از وفات وى خبر دادند، رسول اكرم صلى الله عليه وآله از شنيدن آن اظهار تاءسف كرد، عرض نمودند: با رسول الله !اين متوفى يهودى بوده است !
فرمود: مگر نمى گوييد طبيب بوده است .(166)
162- فضيلت مجلس عالم
مردى از انصار نزد پيامبر آمد و گفت : اى فرستاده خدا! هرگاه جنازه اى و مجلس عالمى پيش آمده اند، كدام يك در نزد شما محبوب تر است تا آن را اختيار كنم و حاضر گردم ؟
رسول الله صلى الله عليه وآله فرمود: اگر براى تجهيز و دفن جنازه كسى هست ، همانا كه حضور مجلس عالم ، افضل از حضور هزار جنازه است .(167)
163- جارى شدن چشمهاى حكمت
از سير كائنات صلى الله عليه وآله روايت شده است كه : من اخاص لله اربعين يوما فجر الله ينابيع الحكمه من قلبه على لسانه يعنى : هر كس روز به اخلاص براى خدا باشد؛ خداوند چشمه هاى حكمت را از دلش بر زبانش جارى گرداند.(168)
164- امانت داران امت
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: علما امانت داران پيامبران بر بندگان خدايند، البته تا وقتى كه با سلاطين در نياميزند، پس هرگاه با آنان در آميختند و در امور دنيا مداخله كردند، به تحقيق به پيامبران خيانت كرده اند، پس از آنان حذر كنيد.
و نيز آن جناب به ياران خويش فرمود: علم را و به خاطر علم آرامش و بردبارى را فرا گيريد و دانشمندانى سركش مباشيد كه دانايى شما در اثر نادانيتان قامت راست نمى كند.
و از حضرت عيسى عليه السلام روايت است كه : مثل دانشمند بد (بى خبر )مثل سنگ سخنى است كه در دهانه جوى واقع گشته باشد كه نه خود آب مى آشامد و نه آب را رها مى كند تا به كشت و زرع پيوندد.(169)
165- زمان آشكار شدن دانش
رسول خدا لى الله عليه وآله فرمود: هرگاه در امت من بدعتى پديدار گردد، بايد دانشمند، دانش خويش را آشكار سازد، پس هر كس چنين نكند، لعنت خداوند بر او باد، از شهريار چيره (خداوند )و اينكه آنان را در خانه آخرت برند ترسناك بودند.(170)
166- اى هوشمندان پند بگيريد !
اين وهب مى گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا لى الله عليه وآله فرمود: براى هر بدعتى كه پس از من براى نيرنگ زدم به ايمان پديدار گردد، وليى باشد كه از ايمان دفاع كند و به الهام خدا سخن گويد و حق را آشكار كند و نيرنگ نيرنگبازان را باز دارد و زبان ضعفا باشد. اى هوشمندان !پند گيريد و به خداى توكل كنيد.(171)
167- غبطه پيامبران
پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: دانشمندان امت من ، همانند انبياء بنى اسرائيلند.و آن حضرت صلى الله عليه وآله فرمود: برخى از بندگان خدا ابنياء نيستند و شهدا نمى باشند، ولى پيامبران و شهدا، در روز قيامت به خاطر مكانت و منزلت آنها در نزد خداى ، غبطه مى خورند.
168- پيشواى عمل
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله كه درود و سلام خداى بر وى و آل او باد فرمود: علم پيشواى عمل است و عمل ، تابع آن .و از زمره ازواج آسمان و زمين اند. و نيز از ازواج وجود و ماهيت مى باشند و از جمله آنها، نر و ماده از هر حيوان است .(172)
169- فضل عالم بر عابد
ترمذى از ابى امامه نقل كند كه : رسول اكرم لى الله عليه وآله فرمود: فضل عالم بر عابد، مثل فضل من بر پايين ترين فرد شماست .و سپس فرمود: خدا و ملائكه و اهل آسمانها و زمين ، حتى مورچه در خانه خود و ماهى در آب ، بر معلمان مردم درود مى فرستد...(173)
170- كه من شهر علمم ، عليم در است !
رسول خاتم صلى الله عليه وآله حكمت را بهشت دانسته است ، و فرموده است : انا مدينه الحكمه و هى الجنه و انت يا على !بابها... ؛ يعنى اى على !من شهر حكمتم و حكمت بهشت است و تو باب آنى .
(174)

171- يك دستور اخلاقى
وقتى در محضر مبارك استاد، جناب علامه طباطبايى (رضوان الله تعالى عليه )بودم ، سخنانى از حالات شبش به ميان آورد، و فرمود: هر وقت در روز مراقبت من قوى تر است ، مشاهداتى كه در شب دارم زلال تر و صاف تر و روشن تر است . كسانى كه در سير و سلوك عرفان عملى ، قدم ، نهاده اند، شكارهايى دارند، و به خصوص در وجهات شبانه مشاهداتى دارند.
در آخر وافى جناب فيض قدس سره ، از كافى ثقه الاسلام كلينى به اسنادش ‍ از ثامن الائمه (ع )روايت شده است كه : قال ان رسول الله صلى الله عليه و آله : كان اذا صيح قال لاصحابه : هل من مبشرات ؟ يعنى به الرويا ، يعنى رسول الله كه صبح مى كرد، به اصحاب خود مى فرمود: آيا خبرهاى خوش داريد؟؛ يعنى آيا خوابهاى خوش ديده ايد؟
سيره و روش حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله اين بود، اصحابش را يعنى ياران و شاگردانش را به سير و سلوك وا مى داشت ، و آنان را براى شكار مبشرات ، و صيد، معانى ترغيب و تحريص مى كرد، همه انبياء اين چنين بودند، همه سفراى الهى ، جز تزكيه نفس بشد و تعليم و تاءديب آنان ، و ايصالشان به قرب الى الله ، كه در حقيقت تخلق به اخلاق الهى ، و اتصاف به صفات ربوبى و تاءديب به آداب الله است ، هدفى ديگر نداشته اند .
اين شب مردان خداست كه مبشرات دارند، رؤياى صالح و صادق دارند، آرى !
شب مردان خدا، روز جهان افروز است
روشنان را به حقيقت شب ظلمانى نيست
بارى ! كاءن رسول الله صلى الله عليه وآله به اصحابش فرموده است كه : آيا همان طور كه حيوانات خودتان را در شب علوفه مى دهيد، و آنها را در جايى مى بنديد كه خوردند و خوابيدند، شبى را به روز آورده اند، و شبى حيوانى داشته اند، شما هم آنچنان شب به روز آورده ايد، يا شب انسانى داشته ايد، كه شكارهايى كرده ايد و مبشراتى داريد، خداوند سبحان فرمود:
و من الليل فتهجد به نافله لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا .
(175)

next page

fehrest page

back page