next page

fehrest page

back page

اهميت هجرت  
ورود پيامبر و مسلمانان به مدينه ، فصل تازه اى در زندگى پيغمبر اكرم (ص ) و اسلام گشود. مانند كسى كه از يك محيط آلوده و خفقان آور به هواى آزاد و سالم پناه برد. بى جهت نيست كه هجرت در راه خدا و براى گسترش دين خدا برابر با جهاد است و اين همه عظمت دارد.
هجرت ، يعنى دست از همه علاقه هاى قبلى كشيدن و پا بر روى عادات و آداب كهنه نهادن وبه سوى زندگى نوين رفتن . رفتن شخصى ازجهل به سوى نور و دانايى ، هجرت است . رفتن از ناپاكى به سوى پاكى هجرت است .هجرت پيامبر (ص ) و مسلمانان از مكه (محيط اختناق و آلودگى و كينه ) به سوى مدينه(شهر صفا و نصرت و برادرى ) و به سوى پى ريزى زندگى اجتماعى اسلامى ،نخستين گام بلند در پيروزى و گسترش اسلام و جهانى شدن آن بود. نظر به اهميتهجرت بود كه بعدها در زمان خليفه دوم به پيشنهاد على (ع ) اينسال مبداء تاريخ اسلام يعنى (هجرى ) شد.
نخستين گام 
وقتى پيامبر اكرم (ص ) آن همه استقبال و شادى و شادمانى را از مردم مدينه ديد، اولين كارى كه كرد اين بود كه ، طرح ساختن مسجدى را براى مسلمانان پى افكند. مسجد تنها محلى براى خواندن نماز نبود. در مسجد تمام كارهاى قضائى و اجتماعى مربوط به مسلمانان انجام مى شد.
مسجد مركز تعليم و تربيت و اجتماعات اسلامى از هر قبيل بود. شعرا اشعار خود را در مسجد مى خواندند. مسلمانان در كنار هم و پيامبر اكرم (ص ) در كنار آنها با عشق و علاقه به ساختن مسجد پرداختند. پيامبر اكرم (ص ) خود سنگ بر دوش مى كشيد و مانند كارگر ساده اى كار مى كرد. اين مسجد همان است كه اكنون با عظمت برجاست و بعد از مسجدالحرام ، دومين مسجد جهان است .
پيامبر بين دو قبيله (اوس ) و (خزرج ) كه سالها جنگ بود، صلح و آشتى برقرار كرد. بين (مهاجران ) و مردم مدينه كه مهاجران را در خانه هاى خود پذيرفته بودند يعنى (انصار) پيمان برادرى برقرار كرد. پيامبر، توحيد اسلامى و پيوند اعتقادى و برادرى را جايگزين روابط قبيلگى كرد. با منشورى كه صادر فرمود در حقيقت (قانون اساسى ) جامعه اسلامى را در مدينه تدوين كرد و مردم مسلمان را در حقوق و حدود برابر اعلام فرمود. طوايف يهود را كه در داخل و خارج مدينه بسر مى بردند امان داد.
بطور خلاصه ، پيامبر از مردمى كينه توز، بى خبر از قانون و نظام اجتماعى و گمراه ، جامعه اى متحد، برادر، بلند نظر و فداكار بوجود آورد. بتدريج از سال دوم در برابر حملات دشمنان اسلام ، اقدامات رزمى و دفاعى صورت گرفت .
جنگها يا غزوه هاى پيغمبر (ص ) 
دشمن كينه توز ديرين اسلام يعنى كفار مكه در صدد بودند بهر صورتى امكان دارد - جامعه نوپاى اسلامى را با شكست مواجه كنند - بدين جهت به جنگهايى دست زدند. پيامبر اكرم (ص ) نيز براى دفاع دستور آمادگى مسلمانان را صادر فرمود. بنابراين در مدينه از آغاز گسترش اسلام جنگهايى اتفاق افتاده است كه به اختصار از آنها ياد مى كنيم . اين نكته را هم بايد به ياد داشت : كه جنگهايى كه رسول اكرم (ص ) شخصا در آن شركت فرموده است (غزوه ) و بقيه جنگهايى را كه در زمان پيامبر (ص ) واقع شده (سريه ) مى نامند.
غزوه بدر 
در سال دوم هجرت جنگ بدر پيش آمد. در اين جنگ نابرابر تعداد لشكر دشمن 950 نفر بود با آمادگى رزمى ، امّا عده مسلمانان فقط 313 نفر بود. مسلمانان با نيروى ايمان و با فداكارى كامل جنگيدند و در مدتى كوتاه دشمنان خود را شكست دادند. كفار با 70 كشته و 70 اسير و بر جاى گذاشتن غنائم جنگى بسيار فرار كردند و دشمن سرسخت اسلام ابوجهل نيز در اين جنگ كشته شد. اين پيروزى سر فصل پيروزيهاى ديگر شد.
تغيير قبله 
در همين سال از سوى خداوند متعال دستور آمد مسلمانان از سوى (بيت المقدس ) بسوى (كعبه ) نماز بگزارند. علت اين امر آن بود كه يهوديان نداشتن قبله ديگرى را براى اسلام دين كامل ، نقص شمردند و به جهانى بودن اسلام باور نداشتند. مسجد ذوقبلتين (داراى دو قبله ) يادگار آن واقعه مهم است .
جنگ احد 
يك سال بعد از جنگ بدر، دشمنان اسلام با تجهيزاتى سه برابر جنگ بدر به قصدانتقام به سوى مدينه حركت كردند. پيامبر (ص ) با ياران مشورت كرد و در نتيجه قرارشد در كناره كوه احد صف آرايى كنند. در آغاز جنگ ، مسلمانان - با عده كم ولى با نيروىايمان زياد - پيروز شدند، ولى بخاطر آنكه محافظان دره اى كه در پشت بود، سنگر رابه طمع غنيمت هاى جنگى ترك كردند، شكستى بر لشكريان اسلام وارد شد و عده اى ازجمله حمزه عموى دلاور پيامبر (ص ) كشته شدند ولى بر اثر فداكاريهاى على (ع ) كهزخم بسيار برداشته بود و ديگر دلاوران و شيوه تازه اى كه پيامبر در جنگ احد بكاربست ، ديگر بار مسلمانان گرد آمدند و به تعقيب دشمن زبون شده پرداختند و سرانجاماين جنگ به پيروزى انجاميد.
غزوه خندق (يا احزاب ) 
جمعى از يهوديان از جمله قبيله (نبى نضير) در مدينه بسر مى بردند. پيامبر (ص ) در ابتداى كار يا آنان پيمان دوستى و همكارى بست ولى اينان هميشه با نفاق و دورويى در صدد بودند كه ضربت خود را بر اسلام وارد كنند. پيامبر مكرم (ص ) با همه راءفت و رحمت در برابر نفاق و توطئه ، گذشت نمى فرمود و منافق را تنبيه مى كرد.
طايفه بنى نضير وقتى در مدينه نقش هاى خود را نقش بر آب ديدند با مشركان مكه و چند طايفه ديگر همدست شدند و در سال پنجم هجرت ، سپاه عظيمى كه شامل ده هزار نفر مرد شمشير زن بود به فرماندهى ابوسفيان به قصد ريشه كن كردن اسلام به مدينه حمله كردند. زمان آزمايش ‍ و فداكارى بود. مسلمانان با مشورت سلمان فارسى و پذيرش پيامبر مكرم (ص ) خندقى در اطراف مدينه كندند. دشمن به مدينه آمد. يكباره با خندقى وسيع روبرو شد. يهوديان (بنى قريظه ) مانند ديگر يهوديان بناى خيانت و نفاق گذاشتند. لحظه هاى سخت و بحرانى در پيش بود.
پيامبر مكرم (ص ) با طرحهاى جالب جنگى صفوف دشمن را آشفته ساخت . عمرو بن عبدود، سردار كم نظير مكه در جنگ تن به تن با على (ع ) كشته شد. با ضربتى كه از عبادت جن و انس بيشتر ارزش داشت ضربتى كارى و مؤ ثر. دشمن به وحشت افتاد. بدبينى بين مهاجمان و يهوديان كمى آذوقه - تند بادهاى شديد شبانه - خستگى زياد - همه و همه باعث شد كه پيروزى نصيب لشكر اسلام گردد و لشكريان كفر به سوى مكه فرار كنند.
سال ششم هجرت - صلح حديبيه 
پيامبر اكرم (ص ) در پى رؤ ياى شيرينى ديد كه ، مسلمانان در مسجدالحرام مشغول انجام فريضه حج هستند به مسلمانان ابلاغ فرمود براى سفر عمره در ماه ذيقعده آماده شوند. همه آماده سفر شدند. قافله حركت كرد. چون اين سفر در ماه حرام انجام شد و مسلمانان جز شمشيرى كه هر مسافر همراه خود مى برد چيزى با خود نداشتند و از سوى ديگر با مقاومت قريش ‍ روبرو شدند و بيم خونريزى بسيار بود، پيامبر (ص ) با مكيان پيمانى برقرار كرد كه به نام (پيمان حديبيه ) شهرت يافت . مطابق اين صلحانه پيامبر و مسلمانان از انجام عمره صرف نظر كردند. قرار شد سال ديگر عمل عمره را انجام دهند. اين پيمان ، روح مسالمت جويى مسلمانان را بر همگان ثابت كرد. زيرا قرار شد تا ده سال حالت جنگى بين دو طرف از بين برود و رفت و آمد در قلمرو دو طرف آزاد باشد. اين صلح در حقيقت پيروزى اسلام بود، زيرا پيامبر (ص ) از ناحيه دشمنى داخلى خطرناكى آسوده خاطر شد و مجال يافت تا فرمانروايان كشورهاى ديگر را به اسلام دعوت فرمايد.
نامه هاى رسول مكرم (ص ) به پادشاهان 
مى دانيم كه به موجب آيات قرآن دين اسلام دين جهانى و پيامبر خاتم (ص ) آخرين سفير الهى به جانب مردم است . (41) بنابراين ماءموريت ، حضرت محمّد (ص ) به سران معروف جهان مانند: خسروپرويز - پادشاه ايران - هرقل (امپراطور روم )، مقوقس (فرمانرواى مصر) و... نامه نوشت و آنها را به دين اسلام دعوت كرد. اين نامه ها را ماءمورانى با ايمان ، فداكار و با تجربه براى فرمانروايان مى بردند. درين نامه ها پيامبر (ص ) آنها را به اسلام و كلمه حق و برادرى و برابرى دعوت مى كرد و در صورت نافرمانى آنها را از عذاب خداوند بيم مى داد. همين پيامها زمينه گسترش جهانى اسلام را فراهم آورد.
جنگ خيبر 
خيبر يا بهتر بگوييم وادى خيبر هفت دژ بود در سرزمين حاصلخيزى در شمال مدينه به فاصله سى و دو فرسنگ كه پناهگاه مهم يهوديان بود. يهوديان بيش از از پيش توطئه مى كردند و مزاحم مسلمانان بودند. پيامبر اسلام تصميم گرفت اين افراد مناطق را سر جاى خود بنشاند و شر آنها را دفع كند. بدين جهت دستور فرمود مسلمانان براى فتح خيبر عازم آن ديار شوند. پس از تلاش و مقاومت بسيار اين سنگرها - يكى پس از ديگرى - فتح شد. پس از فتح دژهاى خيبر يهوديانى كه در قريه (فدك ) در 140 كيلومترى مدينه مى زيستند - بدون جنگ و مقاومت تسليم شدند و سرپرستى پيامبر (ص ) را بر خود پذيرفتند. برابر قوانين اسلام جاهايى كه بدون جنگ تسليم مى شوند مخصوص پيامبر است . اين قريه را رسول مكرم (ص ) به دخترش فاطمه زهرا (ع ) بخشيد كه ماجراى غصب آن تا زمان عبدالعزيز در تاريخ ثبت است و ما در زندگينامه فاطمه زهرا (ع ) از آن سخن مى گوييم .
فتح مكه 
در سال هشتم هجرت جريانى پيش آمد كه پيمان شكنى قريش را ثابت مى نمود. بدين جهت پيامبر مكرم (ص ) تصميم گرفت مكه را فتح كند و آنرا از ناپاكى بتها و بت پرستها پاك سازد. بنابراين با رعايت اصل غافلگيرى ، بى آنكه لحظه فرمان حركت و مسير و مقصد حركت براى كسى روشن باشد، پيامبر (ص ) روز دهم ماه رمضان ، فرمان حركت صادر فرمود. ده هزار سرباز مسلمان به حركت آغاز كرد.
شهر مكه بدون مقاومت تسليم شد. پيامبر (ص ) و مسلمانان وارد زادگاه پيامبر شدند. بتها درهم شكسته شد و اسلام به پيروزى بزرگى نائل آمد.
در اين فتح ، پيامبر (ص ) كه اختيار كامل داشت و مى توانست از دشمنان سرسخت ديرين خود انتقام بگيرد همه را مورد عفو و رحمت قرار داد و به تمام جهان ثابت كرد كه هدف اسلام گسستن بندها اسارت و بندگى از دست و پاى افراد بشر است و فرا خواندن آنها به سوى (اللّه ) و نيكى و پاكى و درستى . از اين سال به بعد گروه گروه به اسلام روى آوردند و با احكام حيات بخش و انسان ساز آن آشنا شدند.
پس از فتح مكه غزوه حنين و غزوه طائف و غزوه تبوك و... اتفاق افتاد. در دو غزوه اول پيروزى با مسلمانان بود، امّا در غزوه تبوك ، اگر چه پيامبر (ص ) با دشمن روبرو نشد و نبردى نكرد، ولى يك سلسله بهره هاى معنوى و روانى - در اين غزوه بسيار پر مشقت - عايد مسلمانان گرديد. پيامبر (ص ) با اين سفر پر رنج ، راه را براى فتح شام و روم هموار ساخت و شيوه جنگ با قدرتهاى بزرگ را به اصحاب وفادار خود آموخت .
فوت فرزند دلبند پيامبر (ص ) 
در سالهاى گذشته پيامبر اسلام با مرگ سه فرزند خود به نامهاى قاسم (42) و طاهر و طيب و سه دختر به نامهاى زينب و رقيه و امّ كلثوم روبرو شد و در فراق آنها متاءثر گرديد.
امّا اين بار كودك دلبندش ابراهيم كه از ماريه بود، قلب حساس پيامبر مكرم (ص ) را سخت آزرده كرد. پيامبر (ص ) در حالى كه ابراهيم را در آغوش ‍ داشت و آن نوگل بوستان رسالت جان به جان آفرين تسليم مى كرد اين كلمات آتشين را فرمود:
(ابراهيم عزيز! كارى از ما براى تو ساخته نيست ، مقدر الهى نيز بر نمى گردد. چشم پدرت در مرگ تو گريان و دل او اندوهبار است ، ولى هرگز سخنى را كه موجب خشم خداوند باشد، بر زبان جارى نمى سازم ...).
برخى از اصحاب از گريه پيامبر (ص ) تعجب مى كردند. امّا پيامبر (ص ) در اين جا مثل همه مراحل به مسلمانان درسى بزرگ آموخت :
درس مهر و محبت نسبت به اولاد.
(مهر و مودت به اولاد از عاليترين و پاك ترين تجليات روح انسانى است و نشانه سلامت و لطافت آن مى باشد) پيامبر عاليقدر (ص ) پيوسته مى فرمود: (( (اكرموا اءولادكم ) )) فرزندان خود را گرامى داريد و نسبت به آنها مهر بورزيد. بارى يگانه فرزندى كه از آن حضرت به يادگار ماند و رشته تابناك ولايت و امامت را - در صفحه روزگار - پايدار ساخت ، دخت ارجمند آن سرور (ص ) يعنى فاطمه زهرا (ع ) زوجه وصى آن حضرت على (ع ) بود.
حجة الوداع (آخرين سفر پيامبر (ص ) به مكه ) 
چند ماه از عمر پربار پيامبر عاليقدر اسلام (ص ) باقى نمانده بود. سال دهم هجرت بود. پيامبر (ص ) اعلام فرمود: مردم براى انجام مراسم عظيم حج آماده شوند. بيش از صد هزار نفر گرد آمدند. پيامبر مكرم (ص ) با پوشيدن دو پارچه سفيد از مسجد شجره در نزديك مدينه احرام بست و مسلمانان نيز همچنين .
صداى گوشنواز: (( لبيك اللهم لبيك ، لا شريك لك لبيك ، )) در فضا طنين انداز شد. هزاران نفر اين نداى ملكوتى پيامبر را تكرار مى كردند. شكوه عظيمى بود: وحدت اسلامى ، برابرى و برادرى تبلور يافت .
پيامبر مكرم (ص ) براى اولين و آخرين بار مراسم و مناسك حج را به مسلمانان آموخت . اين سفر بزرگ نمايشگر ثمرات بزرگ و تلاشهاى چند ساله پيغمبر اكرم (ص ) بود كه جان و مال و زندگى خود را خالصانه در راه تحقق آرمانهاى اسلامى و فرمانهاى الهى بذل كرد، و پيامهاى الهى را به مردم جهان رسانيد. پيامبر (ص ) در سرزمين عرفات - پس از نماز ظهر و عصر - هزاران نفر از مسلمانان پاك اعتقاد را، مخاطب ساخته چنين فرمود:
(اى مردم ! سخنان مرا بشنويد - شايد پس از اين شما را در اين نقطه ملاقات نكنم - اى مردم خونها و اموال شما بر يكديگر تا روزى كه خدا را ملاقات نمائيد مانند امروز و اين ماه ، محترم است و هر نوع تجاوز به آنها حرام است ).
سپس مردم را به برابرى و برادرى فرا خواند و به رعايت حقوق بانوان سفارش كرد و از شكستن حدود الهى بيم داد و از ستمكارى و تجاوز به حقوق يكديگر بر حذر داشت و به تقوى توصيه كرد.
در صحنه غدير خم 
وقتى پيامبر اكرم (ص ) و دهها هزار نفر در بازگشت به مدينه به محلى به نام غدير خم رسيدند، امين وحى ، جبرئيل بر پيامبر (ص ) وارد شد و پيام الهى را بدين صورت به پيامبر (ص ) ابلاغ كرد:
(اى پيامبر، آنچه از سوى خداوند فرستاده شده به مردم برسان و اگر پيام الهى را به مردم نرسانى رسالت خود را تكميل نكرده اى ، خداوند تو را از شرّ مردم حفظ مى كند.)(43)
مردم مى پرسيدند آن چه چيزى است كه كامل كننده دين است و بى آن ، دين حق كامل نيست ؟ آن آخرين اقدام پيامبر است براى تعيين خط وصايت و امامت . پيامبر (ص ) بايد - به امر خدا - تكليف مردم را پس از خود معين كند.
در زير آفتاب سوزان و در روى رملها و شنهاى داغ بيابان ، ضمن خطبه بلندى ، پيامبر حضرت على (ع ) را به عنوان (ولى ) و (جانشين ) خود به مردم معرفى فرمود، و بويژه اين جمله را - كه محدثان شيعه و سنى همه نقل كرده اند - گفت :
(( من كنت مولاه فعلى مولاه ...))
مردم در آن روز كه هجدهم ماه ذيحجه بود، با حضرت على (ع ) بيعت كردند.
دو ماه و چند روز بعد، در اواخر صفر سال يازدهم هجرى ، پيغمبر اكرم (ص ) در مدينه چشم از جهان فرو بست و در جوار مسجدى كه خود ساخته بود مدفون شد.
اين قبر منور، امروز زيارتگاه نزديك به يك ميليارد مردم مسلمان جهان است .
قرآن و عترت  
حديثى از پيامبر گرانقدر اسلام (ص ) نقل شده است بدين صورت :
(( (انى تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا: كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى ). ))
يعنى : من در ميان شما دو چيز گرانبها مى گذارم تا از آن دو پيروى نماييد هرگز گمراه نمى شويد اين دو چيز گرانبها عبارتند از: كتاب خدا (قرآن ) و عترتم ، اهل بيت من .
قرآن 
قرآن شامل آياتى است كه در مدت 23 سال بتدريج بر حضرت محمّد (ص ) نازل شده است . قرآن شامل 114 سوره كوتاه و بلند و نزديك 6400 آيه است . همه سوره هاى قرآن با (( (بسم اللّه الرحمن الرحيم ) )) آغاز مى شود جز سوره (برائة ) يا (توبه ). تنظيم آيات قرآن بر مبنايى است كه شخص پيامبر اكرم (ص ) دستور فرموده است .
سوره هايى كه در مكه نازل شده (مكى ) و آنها كه در مدينه نازل شده است (مدنى ) ناميده مى شود. هر سوره ، نامى دارد كه آن نام در متن سوره آمده است مانند: نحل ، بقره ، علق و... به محض اين كه سوره يا يك آيه يا چند آيه بر پيغمبر (ص ) نازل مى شد افراد مورد اعتمادى كه به آنها (نويسندگان وحى ) مى گفتند، آيات را مى نوشتند. معروفترين آنها عبارتند از: على بن ابيطالب (ع ) - عبداللّه بن مسعود - زيد بن ثابت - معاذ بن جبل - ابى بن كعب و... امتياز قرآن بر ديگر كتابهاى آسمانى اينست كه در قرآن كوچكترين تحريف و تغييرى وارد نشده است .
قرآن معجزه باقيه و هميشگى پيامبر اكرم (ص ) است . در چند جاى قرآن بصراحت آمده است كه اگر در قرآن شك و ترديد داريد چند سوره ، حتى يك سوره كوچك كه سه آيه است ؛ مانند آن را بياورند كه هرگز دشمنان اسلام به چنين كارى توفيق نيافته و نخواهند يافت .
قرآن فقط از جهت لفظ و فصاحت و شيوايى معجزه نيست ؛ بلكه از جهت معنى و دارا بودن احكام و نظامات استوار و قوانين ابدى نيز معجزه است - هر چه علم بشر پيشرفت كند و پرده از اسرار جهان بر گرفته شود رمز جاودانى اسلام و قرآن روشنتر خواهد شد - قرآن تاكنون به بيش از صد زبان دنيا و به فارسى و انگليسى و فرانسوى چندين بار ترجمه شده است . در قرآن بيش از همه چيز به پرستش خداى واحد و صفات جلال و جمال خداوند و عظمت دستگاه آفرينش و سير در آفاق و عوالم طبيعى و مطالع در احوال گذشتگان و قوانين و احكام عبادى ، اجتماعى و قضائى و روز رستاخيز و سرگذشت انبياء بزرگ الهى و پند گرفتن از زندگانى اقوام گذشته توجه داده شده است .
براى اينكه بتوانيم به لطف ظاهر و باطن عميق قرآن پى ببريم بايد - در درجه اول - با زبان فصيح و بليغ قرآن آشنا شويم .
قرآن راهنمايى است راستگو، پايدار و خيرخواه .
عترت يا اهل بيت  
همان على (ع ) و فرزندان پاك گوهرش و نيز فاطمه زهرا (ع ) دختر بسيار عزيز و فداكار پيامبر اكرم (ص ) است كه از طرف پدر بزرگوار خود به (( (ام ابيها) )) يعنى مادر پدرش ملقب گرديد. علتى (ع ) وصى و جانشين و امامى است كه بارها پيامبر (ص ) او را جانشين خود و در حكم هارون نسبت به موسى (ع ) معرفى مى فرمود و فرزندانى كه از صلب على (ع ) و بطن پاك فاطمه زهرا (ع ) به وجود آمدند و آخر آنها به حضرت مهدى موعود (ع ) ختم مى شود همه معصوم و از رجس و گناه بدورند. اولاد ديگر از اين شجره طيبه نيز بسيارند و در همه جا و همه وقت منشاء خير و بركت و فضل و فضيلت بوده و هستند.
زوجات رسول اكرم (ص ) يا زنان پيامبر 
پيامبر اكرم (ص ) در طول عمر نه زن داشته است و اين امر زاييده اوضاع و احوال جامعه آن روز و موقعيت شخصى آن حضرت بوده است . پيش از اسلام تعدد زوجات به نحو گسترده و نامحدودى در ميان اقوام مختلف رواج داشته است . بعدها اسلام تا چهار زن را اجازه داد، آن هم به شرط برقرارى عدالت بين آنان .
مى دانيم كه پيامبر (ص ) تا 25 سالگى زن نگرفت و در 25 سالگى با خديجه كه 15 سال از پيامبر (ص ) بزرگتر بود، ازدواج كرد و در حدود 25 سال تنها با خديجه بود. پس از فوت خديجه (ع ) با زن بيوه ديگرى به نام سوده ازدواج كرد. سپس با عايشه ازدواج فرمود. زنان ديگرى كه پيغمبر گرفت ، بغير از سوده ، همه بعد از عايشه بودند و همه اينها بيوه زن و بزرگسال بودند. پيامبر حق و عدالت و نوبت را درباره آنها كاملا رعايت مى فرمود و با همه به مهربانى رفتار مى كرد.
زنانى كه پيغمبر اكرم (ص ) مى گرفت يا از بيوه زنانى بودند بى سرپرست كه شوهرشان در جنگ شهيد شده بودند، يا از اسيران جنگى بودند كه در خانه پيغمبر با نهايت احترام زندگى مى كردند. ازدواج هاى پيغمبر عموما و بخصوص در ده سال آخر عمر جنبه اجتماعى و تحبيب قلوب داشته است و خويشاوندى با قبيله ها براى پيوند داشتن با كسانى كه مسلمان شدن آنها موجب تقويت اسلام و مسلمين بوده است . بر خلاف آنچه برخى از دشمنان اسلام يا مستشرقين خارجى (44) گفته اند؛ بهيچوجه نظر پيامبر (ص ) مسائل جنسى و لذت جويى نبوده است - بخصوص كه پيامبر اكرم (ص ) بنا بر آنچه در قرآن آمده است (45) ، يك ثلث و گاهى دو ثلت از شب را به عبادت و تلاوت قرآن مى گذراند - و روزها نيز در مسائل اجتماعى و جنگها اشتغالات فراوان داشته است ، و اين ازدواجها در سن جوانى نبوده است .
رفتار و خلق و خوى پيامبر (ص ) 
خداوند در حق رسول مكرمش محمّد بن عبداللّه (ص ) مى گويد: (( (انك لعلى خلق عظيم)) براستى كه بر خلق عظيمى هستى ) (سوره قلم آيه 4) بنده ناتوانى چه مىتواند در حق پيامبرى كه سراپا فضيلت و رحمت و منبع خير و نيكى و بزرگوارى استبگويد؟
آنچه مى گويم قطره اى است از دريا.
خوى پيامبر و رفتار آن بزرگوار و كردار آن حضرت سرمشق مسلمين و بلكه نمونه عالى همه انسانها و در حقيقت تجسم اسلام . پيغمبر (ص ) به همه مسلمانان با چشم برادرى و با نهايت مهر و محبت رفتار مى كرد. آن چنان ساده و بى پيرايه لباس مى پوشيد و بر روى زمين مى نشست و در حلقه ياران قرار مى گرفت كه اگر ناشناسى وارد مى شد، نمى دانست پيغمبر كدام است . در عين سادگى به نظافت لباس و بدن خيلى اهميت مى داد وضوى پيامبر هميشه با مسواك كردن دندان ها همراه بود. از استعمال عطر دريغ نمى فرمود. هميشه با پير و جوان مؤ دب بود. هميشه در سلام كردن پيشدستى مى كرد. تبسم نمكينى هميشه بر لبانش بود ولى از بلند خنديدن پرهيز داشت . به عيادت بيماران و تشييع جنازه مسلمانان زياد مى رفت .
مهمان نواز بود. يتيمان و درماندگان را مورد لطف خاص قرار مى داد. دست مهر بر سر يتيمان مى كشيد. از خوابيدن روى بستر نرم پرهيز داشت و مى فرمود: (من در دنيا همچون سوارى هستم كه ساعتى زير سايه درختى استراحت كند و سپس كوچ كند). با همه مهر و نرمى كه با زيردستان داشت در برابر دشمنان و منافقان بسيار شدت عمل نشان داد. در جنگها هرگز هراسى به دل راه نداد و از همه مسلمانان در جنگ به دشمن نزديكتر بود. از دشمنان سرسخت مانند كفار قريش در فتح مكه عفو فرمود و آنها همه مجذوب اخلاق پيامبر (ص ) شدند و دسته دسته به اسلام روى آوردند. از زر و زيور دنيا دورى مى كرد. اموال عمومى را، هر چه زودتر بين مردم تقسيم مى كرد و با آنكه فرمانروا و پيامبر خدا بود هرگز سهمى بيش از ديگران براى خود بر نمى داشت . براستى آن وجود مقدس مظهر و نمونه و سرمشق براى همگان بود.
از سخنان حضرت محمّد (ص ) 
اينك چند سخن از كلام و كلمات آن سرور عالم :
1 - بهترين چيزى كه به مردم داده شد؛ زبانى است شكرگزار، تنى است صابر و شكيبا و دلى است ذكر كننده و به ياد خدا.
2 - حقا كه شما هرگز نمى توانيد به مردمان به مال خود برسيد و آنها را راضى كنيد، پس سعى كنيد به اخلاق خوش خود به آنها برسيد و از آنها دلجويى نماييد.
3 - بدترين مردم آن كس است كه عذرى را نپذيرد و لغزشى را نبخشايد.
4 - نهنده دانش در نااهلش مانند آويزنده گوهر و مرواريد است بر گردن خوكان .
5 - بالاترين و بهترين دو چيزى كه در يك نفر فراهم مى آيد حلم است و علم .
6 - اميد مايه رحمت امت من است ، اگر نور اميد در دلها نبود هيچ مادرى فرزند خود را شير نمى داد و هيچ باغبانى نهالى نمى كاشت .
7 - كسى كه به بازار مى رود و تحفه اى براى خانواده خود مى خرد همچون كسى است كه مى خواهد به نيازمندانى كمك كند و هنگامى كه مى خواهد تحفه را تقسيم كند نخست بايد به دخترش و سپس آن را به پسرش بدهد.
8 - آيا شما را با خبر نسازم به كارى كه اگر انجام دهيد شيطان به اندازه فاصله مغرب از مشرق از شما دور مى شود؟ گفتند چرا. فرمود: روزه ، شيطان را روسياه مى كند و صدقه كمر او را مى شكند و دوستى فقط به خاطر خدا و مداومت بر عمل صالح ، ريشه او را قطع مى كند. استغفار و توبه رگ گردن شيطان را قطع مى سازد، براى هر چيزى زكات است و زكات جسم روزه است .
معصوم دوم - حضرت امام على بن ابيطالب (ع ) - امام اول
قتل على فى محرابه لشدة عدله .
(على (ع ) در محراب عبادت بخاطر شدت عدلش كشته شد.)
در شجاعت شير ربانيستى
در مروّت خود كه داند كيستى ؟
(مولوى )
حضرت على (ع ) چهارمين پسر حضرت ابوطالب (يعنى بعد از طالب و عقيل و جعفر) است كه 23 سال قبل از هجرت ، به دنيا آمد. مادرش فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف است . محل تولد حضرت على را خانه كعبه نوشته اند و آن 13 رجب مصادف با روز جمعه بوده است .
حضرت على (ع ) تا شش سالگى در خانه پدر بود، از آن سال به بعد به جهت خشكسالى در مكه ، زندگى ابوطالب دچار سختى شد و اين كار هم حكمتى داشت زيرا همين امر موجب شد كه حضرت على (ع ) در مكتب رسالت و در آغوش پر مهر محمّد (ص ) قرار گيرد. على (ع ) در سايه تربيت محمّد هرگز در سراسر عمر در مقابل بتها تواضع نكرد. و از بين مردان نخستين كسى بود كه به پيامبرى رسول مكرم (ص ) ايمان آورد؛ زيرا در حدود هفت سال با پيغمبر (ص ) و در خانه رسول خدا زندگى كرد تا بعثت رسول مكرم (ص ) پيش آمد. حضرت على (ع ) رسالت پيامبر را از دل و جان پذيرفت .
على (ع ) نيز در اين باره مى فرمايد: (چنانكه بچه به دنبال مادرش مى دود؛ پيوسته پيرو رسول خدا بودم و هر روز درسى از فضايل اخلاقى به من مى آموخت و مرا دستور داد از وى پيروى كنم ).
از زمان بعثت پيامبر، على (ع ) هميشه در كنار پيامبر و در غم و شاديش ‍ شريك و در تمام فراز و نشيبهاى زندگى همراه وى بود. در سختى هاى سيزده ساله مكه و در جنگهاى بدر و احد و خندق تا پيروزى فتح مكه و حنين و... در مدينه ، هميشه تلاش و فداكارى و ايثار كرد.
همگان ، على (ع ) را مظهر عدالت ، صداقت و فداكارى شناخته اند و چنين بود. شدت سختگيرى على (ع ) در اجراى عدالت و تحقق حق ، بين دوست و دشمن ، ضرب المثل است و چنين است .
در سالهاى آغازين اسلام ، رسول خدا (ص ) براى نماز خواندن به دره هاى مكه مى رفت و على (ع ) را با خود همراه مى برد و با هم نماز مى گزاردند و شب بر مى گشتند. روزى حضرت ابيطالب فرزند خود را ديد با پسرعمويش ‍ مشغول نمازاند. اول مقدارى با رسول خدا صحبت كرد، سپس به فرزندش ‍ چنين گفت : (پسرجان ، چه كار مى كنى ؟).
گفت : پدرجان ، من اسلام آورده ام و براى خدا، با پسرعموى خود نماز مى گزارم . ابوطالب گفت : (از وى جدا مشو كه البته ترا جز به خير و سعادت دعوت نكرده است ).
آغاز فداكاريهاى على (ع ) 
حضرت على (ع ) چه در آغاز دعوت اسلام و چه در جنگها، فداكاريهاى زيادى كرده است . هنگامى كه پيامبر (ص ) دعوت خود را آشكار نمود، اذيت و آزارهاى قريش هم شروع شد. بسيارى از مواقع - در ابتداى امر - رسول خدا را در حال نماز اذيت مى كردند و انواع ناروائيها را بر آن حضرت روا مى داشتند. در اين موقع على بن ابيطالب (ع ) و گاه زيد بن حارثه به نوبت و گاه هر دو با هم از رسول خدا محافظت مى كردند على (ع ) در بسيارى از غزوات اسلام با از جان گذشتگى و برداشتن زخمهاى فراوان دست از دامن پيغمبر (ص ) برنداشت . سپر تيرها و بلاهايى بود كه از سوى كفار به جانب پيامبر روان مى شد.
در لحظات بحرانى و خطر جان پيغمبر اكرم (ص ) را از خطر نجات مى داد.
در سال چهارم بعثت  
وقتى از طرف خداوند امر شد (خويشان خود را از اين دعوت با خبر كن و آنها را بيم ده ) زخم زبان ابولهب و ديگران را به جان تحمل كرد و با شجاعت بى نظير آمادگى خود را براى كمك به پيامبر (ص ) اعلام كرد و در نوبت سوم كه تنها على در آن جمع برخاست ، پيغمبر اكرم فرمود:
بنشين كه تويى برادر من و وصى من و وزير من و وارث و خليفه بعد از من . اين مسؤ وليت سنگين از همان آغاز دعوت علنى بر دوش پرتوان على (ع ) قرار گرفت .
فداكارى ديگر 
در مقابل عهدنامه اى كه قريش براى سركوب كردن بنى هاشم و در تنگنا قرار دادن پيامبر (ص ) امضاء كرده و در خانه كعبه آويخته بودند، در اول محرم سال هفتم بعثت رسول خدا و ياران تصميم گرفتن در شعب ابوطالب ساكن شوند، اين محاصره اقتصادى تا نيمه رجب سال دهم بعثت يعنى در حدود سه سال و شش ماه طول كشيد. در اين مدت پيامبر اكرم و خديجه و دختر نازنينش فاطمه در نهايت مضيقه و در عين گرفتارى بودند. حتى چند نفر با يك خرما زندگى مى كردند.
براى اينكه گزندى به جان عزيز پيامبر وارد نشود، ابوطالب شبها چند ساعتى كه از شب مى گذشت پيغمبر را مى برد و در جاى ديگر مى خوابانيد، و آن گاه پسرش على (ع ) را مى آورد و در بستر پيغمبر (ص ) مى خواباند تا اگر قريش ناگهان حمله كند، فرزندش على (ع ) بجاى پيغمبر (ص ) كشته شود.
شب هجرت و فداكارى على (ع ) 
در شهر مكه فقط چند تنى از مسلمانان مانده بودند. عده اى به حبشه هجرت كردند و چند تنى هم قبل از پيغمبر (ص ) به يثرب مهاجرت كرده بودند در مكه جز از محمّد (ص ) و على (ع ) و ابوبكر و چند تن از زنان و يا زندانيان كسى باقى نمانده بود. اختناق در مكه به حد اعلاى خود رسيده بود. عده اى از مسلمانان در زير تازيانه در زندان بسر مى بردند. اگر جوانانى بودند كه پنهانى به محمّد (ص ) و دين اسلام عشق مى ورزيدند، جراءت ابراز عقيده نداشتند.
محمّد (ص ) تصميم بر هجرت به مدينه گرفته و راز خود را تنها به على (ع ) رازدار هميشگى خود، گفته بود. قرار شد آن شب هولناك را هم على (ع ) در رختخوابش بيارامد و برد خضرمى سبز رنگش را روى خود اندازد، و آن چنان عمل كند كه قريش كوچكترين گمانى در اين باره نبرند.
جوانان تبه روزگار قريش در اطراف خانه محمّد (ص ) منتظر انجام جنايت خود بودند. سكوت بر تمام شهر حكمفرما بود. شمشيرهاى كشيده برق مى زد. بسوى خوابگاه پيامبر (ص ) حمله بردند. محمّد است يا على ؟ خوابند يا بيدار؟ چه كنند؟
محمّد ديگر از چنگ آنها رها شده است !
على (ع ) را تحت فشار قرار مى دهند. با اصرار و پافشارى مخفيگاه محمّد را از على مى پرسند. او را تهديد به قتل مى كنند ولى جز اين كه محمّد از مكه خارج شده است چيزى از على (ع ) نمى شنوند. على (ع ) در مكه مى ماند تا به سفارشهاى پيامبر (ص ) عمل كند. امانتها را به صاحبانشان رد كند. سپس ‍ با تنى چند از زنان و مردان راهى مدينه مى شود. اين همه فداكارى و سختى فقط براى خدا و پيغمبر خداست . على (ع ) مصداق اين آيه مباركه است :
(بعضى مردانند كه از جان خود در راه رضاى خدا در مى گذرند و خدا دوستدار چنين بندگان است ).(46)
در جنگ احد 
در جنگ احد، آن چنان شجاعتى از على (ع ) ديده شد كه دوست و دشمن را به شگفت آورد. مسلمانان هفتصد تن و كفار قريش سه هزار سوار و دو هزار پياده با تجهيزات كامل به ميدان آمدند. على (ع ) با شمشير جانشكار خود كفار زيادى را كشت . هر زمان كه دشمنان كينه توز، پيامبر اكرم (ص ) را در ميان مى گرفتند؛ على (ع ) حملات آنها را دفع مى كرد. قدرت جنگاورى علتى (ع ) باعث شد كه شمشيرش شكست . پيغمبر (ص ) شمشير خاص ‍ خود را كه (ذوالفقار) نام داشت به على (ع ) داد. بدن على (ع ) در اين جنگ بيش از شصت زخم برداشته بود. در همين جنگ بود كه پيغمبر پيك وحى را در ميان زمين و آسمان مشاهده كرد كه مى گويد:
(( لا سيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على )) (شمشيرى جز ذوالفقار و جوانمردى جز على وجود ندارد.)
در جنگ خندق 
اولين نمايش جنگى دشمن بدين طريق آغاز شد. عمرو بن عبدود از پهلوانان نامدار قريش سر تا پا پوشيده از اسلحه آهنين با چند تن از سپاهيان كفر از خندق گذشت . در اين سوى خندق علتى بن ابيطالب (ع ) با چند تن ديگر به استقبال آنها مى رود و راه را بر آنها مى بندد.
عمرو سه بار مبارز مى طلبد. على (ع ) داوطلب جنگ با اوست . رسول اكرم (ص ) در نوبت اول و دوم اجازه نمى فرمايد. در نوبت سوم رسول مكرم (ص ) اجازه مى دهد. على رو در روى عمرو قرار مى گيرد. در اين هنگام پيغمبر (ص ) فرمود: (( (برز الايمان كله الى الشرك كله ) )) يعنى تمام ايمان در برابر تمام كفر قرار گرفت .
شجاعت فوق العاده على (ع ) موجب مى شود كه عمر بن عبدود در اين جنگ به خاك در غلطد. رسول اكرم (ص ) در آن لحظه حساس فرمود:
(( ضربة على يوم الخندق افضل من اعمال امتى الى يوم القيامة . ))
يعنى : ضربت على روز خندق از اعمال امت من تا روز قيامت برتر است .
همين فتح نمايان و عوامل ديگر باعث ضعيف شدن لشكر دشمن كه ده هزار سپاهى مجهز بودند، گرديد و همه بسوى مكه فرار كردند.
على (ع ) در جنگ خيبر 
در سال هفتم هجرى جنگ خيبر پيش آمد و على (ع ) همراه رسول خدا (ص ) بود. در همين غزوه است كه محمّد (ص ) فرمود: (فردا علم سپاه را به دست كسى مى دهم كه خدا و رسولش را دوست مى دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند. او هرگز در جنگ فرار نمى كند بلكه حمله مى كند. بر نمى گردد تا خدا گره اين مشكل را به دست او بگشايد).
در فتح مكه 
على (ع ) همراه رسول خدا بود. بعضى نوشته اند كه براى واژگون كردن بتها در كعبه و براى ريشه كن ساختن بت پرستى پاى خود را بر شانه رسول خدا (ص ) گذاشت و براى شكستن بتها بالا رفت .
در جنگ حنين و طايف  
نيز على (ع ) همراه رسول خدا بود. در جنگ حنين جز نه نفر از جمله حضرت على (ع ) كه در جنگ پايدارى كردند، همه گريختند.
در غزوه تبوك  
كه در سال نهم هجرت پيش آمد رسول خدا (ص ) على را به جانشينى خود در مدينه گذاشت و اين تنها غزوه اى بود كه بعد از 27 غزوه على (ع ) همراه رسول خدا (ص ) نبود. علتى (ع ) در ماندن در مدينه - اگر چه به دستور رسول خدا - بود كمى غمنده شد، و ميل داشت كه همچنان در ركاب رسول اللّه بجنگد. رسول اكرم (ص ) به على فرمود: (مگر خشنود نيستى كه منزلت تو نسبت به من همان منزلت هارون نسبت به موسى باشد؟ جز آنكه پس از من پيامبرى نيست ).
اين حديث به (حديث منزلت ) شهرت يافت .
در سال دهم (حجة الوداع )، داستان (غدير خم ) پيش آمد. رسول خدا (ص ) به امر خداوند حضرت على (ع ) را در حضور دهها هزار نفر مسلمان به عنوان (وصى ) و (جانشين ) خود تعيين فرمود و آيه 4 از سوره مائده كه به (اكمال دين ) و (اتمام نعمت ) شهرت دارد نازل شد: (( (اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا). )) (47)
در آخرين لحظه هاى عمر رسول مكرم ، على (ع ) بر بالين آن سرور بود و در حالى كه سر مبارك رسول (ص ) بر روى سينه على بود چشم از جهان فرو بست . على (ع ) خود بدن مقدس رسول گرامى را غسل داد و كفن كرد و با دستهاى خود - آن پيكر نازنين را - به درون قبر برد. على آخرين كسى بود كه از قبر منور محمّد (ص ) بيرون آمد.
سيماى على (ع ) در قرآن 
بيش از صد مورد، بر حسب مدارك قابل قبول ، آياتى است كه درباره على نازل شده ، ما در اين جا چند آيه را كه به اتفاق شيعه و سنى درباره على (ع ) نازل شده است نقل مى كنيم :
آيه مباركه (( (افمن كان مؤ منا كمن كان فاسقا لا يستوون - )) آيا پس كسى كه مؤ من باشد مانند كسى است كه فاسق باشد (چنين نيست ) اينان يكسان نيستند. سوره سجده آيه 19).(48)
آيه مباركه : (( (انما انت منذر و لكل قوم هاد - )) جز اين نيست كه بيم دهنده اى و از براى هر قومى راهنمايى است سوره رعد آيه 9) فخر رازى در ذيل اين آيه منظور از (هادى ) را حضرت على (ع ) نقل مى كند.(49)
آيه مباركه (( (انما وليكم اللّه و رسوله و الذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوة و هم راكعون - )) جز اين نيست كه ولى شما خداست و رسولش ‍ و آنان كه بر پاى مى دارند نماز را و زكات را وقتى كه در ركوع اند مى دهند (سوره مائده - آيه 61).
فخر رازى در ذيل آيه مباركه از ابوذر غفارى نقل مى كند و همچنين زمخشرى در تفسير كشاف در ذيل آيه مباركه مى گويد: اين آيه درباره اميرالمؤ منين على (ع ) نازل شده است .(50)
على (ع ) مفسر قرآن بود و از رموز و اسرار آن با خبر بود زيرا از سرچشمه دانش و بينش پيغمبر (ص ) سيراب شده بود. على گام به گام با پيغمبر و شاهد نزول آيات كريمه قرآن بوده است و اين پيغمبر است كه در حق على (ع ) فرمود:
(على با قرآن است و قرآن با على است ، اين دو از هم جدا نمى شوند تا بر حوض كوثر وارد شوند).
على (ع ) خود كاتب وحى پيغمبر (ص ) بود، و آياتى را كه بر پيغمبر (ص ) نازل مى شد به امر آن حضرت بى درنگ حفظ و ضبط مى كرد. پس از وفات پيغمبر بلافاصله در خانه نشست و به جمع آورى قرآن پرداخت تا از پراكندگى و تحريف بر كنار باشد.
علتى (ع ) در تفسير و تبيين قرآن كريم از همه شايسته تر بود و اين قوليست كه جملگى (شيعه و سنى ) برآنند.
بعد از پيامبر اكرم (ص ) 
طبق سفارش پيغمبر بنا بود على (ع ) خليفه مسلمين باشد، امّا وقتى اشخاص ديگرى در اين كار پيشدستى كردند و زمامدارى را به دست گرفتند، با آنكه على (ع ) خلافت را حق خود مى دانست و جمعى از ياران و اصحاب هم بدين امر اعتراف و حتى اصرار داشتند، ولى على (ع ) براى پيشگيرى از بروز اختلافات و جنگ داخلى با حالتى كه از آن به (خار در چشم و استخوان در گلو) تعبير نموده ، صبر كرد و تنها با ارائه دلايل منطقى و حجت آوردن به دفاع از حق خود پرداخت .
طبق آنچه در مدارك تاريخى موجود است على (ع ) تا پس از وفات فاطمه (ع ) با ابوبكر بيعت نكرد و در زمان خليفه اول تقريبا از دخالت در اوضاع عمومى كناره گيرى فرمود. در مدت نزديك به 25 سال (از سال 11 هجرى تا سال 35 هجرى ) كه خلفاى سه گانه زمامدارى مى كردند، اميرالمؤ منين با كمال بزرگوارى و نيكنامى و خيرخواهى دوره بسيار حساسى را گذراند. به مشكلات مردم و تربيت اصحاب رسيدگى مى كرد. به درختكارى و كشاورزى و حفر قنات و كارهاى سودبخش و عام المنفعه و عبادت پروردگار متعال اوقات خويش را صرف مى كرد. تا دوران خلافت آن حضرت فرا رسيد. امّا به محض اينكه علتى (ع ) بنا به خواهش مردم زمامدارى را به عهده گرفت و در ابتداى برنامه خود اعلام كرد: (هر چه را عثمان بى جهت به مردم داده به خدا قسم پس مى گيرم و به بيت المال بر مى گردانم ، اگر چه به مصرف مهر زنان و خريد كنيزان رسيده باشد) دسته اى سر از بصره در آوردند و جنگ جمل آغاز شد. از طرفين در اين جنگ 13 هزار نفر مسلمان كشته شدند. چندى بعد، جنگ صفين راه افتاد و آن همه مشكلات براى على (ع ) و عالم اسلام پيش آمد و جريان حكميت ؛ كه براى اسلام گران تمام شد نتيجه اين جنگ اين بود كه معاويه با دسيسه و حيله بر شام مسلط شد و به اغفال مردم پرداخت . چندى نگذشت كه جنگ (خوارج نهروان ) رخ نمود و گرفتارى ديگرى براى مولى علتى (ع ) پيش ‍ آمد. على (ع ) با خوارج سخن گفت و اتمام حجت كرد. عده اى هم توبه كردند و به حقانيت اميرالمؤ منين تسليم شدند، امّا برخى از آنان بر جنگ اصرار كردند و چند نفر از ياران على (ع ) را كشتند.
ناچار على (ع ) دستور دفاع و جنگ صادر كرد و سرانجام به شكست خوارج انجاميد.
اين جنگها - در حقيقت - فرمايش رسول اكرم (ص ) را تحقق بخشيد.
حضرت رسول (ص ) به على (ع ) فرموده بود: بعد از من با سه دسته جنگ مى كنى - با (ناكثان ) يعنى پيمان شكنان ، همان اصحاب جمل كه ابتدا بيعت كردند و سپس بيعت را شكستند، با (قاسطان ) يعنى ياغيان و زورگويان يعنى معاويه و اهل شام كه از ابتدا سر به طغيان و ياغيگرى برداشته بودند، و با (مارقان ) يعنى آنها كه از اطاعت امام زمان خود و دولت قانونى و شرعى بيرون رفتند، يعنى خوارج نهروان .
قتل على (ع ) و پايان حكومتش  
سه تن از خوارج در مكه هم عهد و هم قسم شدند، كه به گمان خود سه تن از زمامداران وقت را: معاويه و عمرو عاص و مولى على (ع ) را به قتل رسانند و زندگى مسلمانان را از آشوبها برهانند. از آن سه تن نگون بخت ، عبدالرحمن بن ملجم مرادى كشتن اميرالمؤ منين را پذيرفت ، ابن ملجم به كوفه آمد و در ميان قبيله (تيم الرباب ) با زنى زيبا به نام (قطام ) دختر (اخضر تيمى ) آشنا شد. آن زن كه كينه ديرينه اى از على (ع ) در دل داشت ، كشتن على (ع ) را جزو مهريه خود قرار داد. ابن ملجم با دو نفر ديگر و آن زن فتنه انگيز شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرى به مسجد آمدند. آن بخت برگشته از كمينگاه بيرون آمد و با شمشيرى كه قبلا زهر داده بود فرق منوّر على (ع ) را در محراب عبادت شكافت . على (ع ) از بامداد روز نوزدهم تا حود ثلثى از شب بيست و يكم رمضان در بستر بود؛ در حال مرض و ضعف ، امّا با اين همه سخن مى گفت ، نصحيت مى كرد مخصوصا به فرزندان عزيزش حسن (ع ) و حسين (ع ) گفت :
(هميشه به تقوا آراسته باشيد، به دنبال دنيا نرويد و بر آنچه از دنيا از دست مى دهيد افسوس نخوريد. حق را بگوييد... با ستمگران ستيزه كنيد و ستمديدگان را يارى نمائيد.
به دو فرزند دلبندش حسن و حسين فرمود: (( (كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا) )) دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد.
آرى ، على پاك زيست و پاك از جهان رفت . هميشه با حق بود و حق نيز با علتى بود. آراسته به تقوا و عدالت . براستى همچنان كه خود فرمود: (( (فزت برب الكعبة ) )) راستى علتى رستگار شد. و نه تنها نامش در نزد خدا و فرشتگان خدا و مسلمانان بويژه شيعيان ، بلكه در تاريخ بشريت يكى از مقدس ترين و بزرگترين و گرامى ترين نامهاى بشريت است و اين كلمه (على ) درخشندگى جالبى به صفحات تاريخ بخشيده است . و اين را نه تنها شيعيان و مسلمانان جهان ، بلكه پيروان اديان ديگر هم مى گويند.
پس از آنكه در بستر بيمارى ، ضعف و حالت نزع بر آن حضرت مستولى شده بود بارى چشمانش را گشود و نگاهى به يكايك فرزندان عزيزش كرد و اين آيه بر لبان نازنينش نقش بست :
(( (لمثل هذا فليعمل العاملون ) )) (آيه 61 سوره 37). آرى ديگران هم بايد چنين عمل كنند، تا چنين سرافراز بميرند.
آنگاه بر همه درود فرستاد و كلمه طيبه (( (لا اله الا اللّه ) )) را آن قدر تكرار كرد تا روح مقدسش از پيكر نازنينش جدا شد و به بهشت جاودان شتافت .
بدن مقدس على (ع ) در نجف اشرف مدفون شد. درود خدا بر او باد جاودانه .

next page

fehrest page

back page