fehrest page

back page

همه چيز او مى شوم
عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ:
الله عليه و آله قَالَ يَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ حَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِى يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِى أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِى أَعْطَيْتُهُ).
امام باقر عليه السلام فرمود:
چون پيامبر صلى الله عليه و آله را به آسمان بردند، عرض كرد: پروردگارا! حال مؤ من نزد تو چگونه است ؟
فرمود: اى محمّد! هر كه به دوستى از دوستان من اهانت كند آشكارا به جنگ من آمده ، و من به يارى دوستانم از هر چيز شتابانترم .
و همانا برخى از بندگان مؤ من من هستند كه جز توانگرى آنان را اصلاح نكند، و اگر به حال ديگرى او را در آورم نابود و هلاك گردد. و برخى از بندگان مؤ من من هستند كه جز فقر و ندارى آنان را اصلاح نكند. و اگر او را به حال ديگرى بگردانم هر آينه هلاك گردد.
و هيچ بنده اى با هيچ چيز به من نزديك نشده است كه از واجبات نزد من محبوبتر باشد. همانا بنده به وسيله نوافل و مستحبات به من نزديك مى شود تا محبوب من مى گردد و همينكه محبوب گشت ، من گوش او مى شوم كه با آن مى شنود، و چشم او مى شوم كه با آن مى بيند، و زبان او مى شوم كه با آن سخن مى گويد، و دست او مى شوم كه با آن برگيرد.
اگر مرا بخواند اجابت مى كنم ، و اگر از من بخواهد مى بخشم .(45)
اگر از بنده مؤ منم شرم نمى كردم ...
عن أ بى عبد الله عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
(قال الله عزوجل : لو لا أ نى أ ستحيى من عبدى المؤ من ما تركت عليه خرقة يتوارى بها و إ ذا كملت له الا يمان ابتليته بضعف فى قوته و قلة فى رزقه فإ ن هو حرج أ عدت عليه فإ ن صبر باهيت به ملائكتى ).
خداى تعالى مى فرمايد:
اگر از بنده مؤ منم شرم نمى كردم براى او حتى جامه كهنه اى هم نمى گذاشتم كه خود را به آن بپوشاند. و هرگاه من ايمان بنده مؤ من را كامل گردانم او را گرفتار فقر و تنگدستى از مال ، يا مرض در بدن خواهم كرد، پس اگر او بى تابى كرد فقيرى و بيمارى او را زيادتر كنم و اگر صبر و شكيبائى كند به واسطه او بر فرشتگانم افتخار و مباهات كنم .(46)
رفتار خداوند با بنده مؤ من گناهكار
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: خداى عزّوجلّ فرمايد:
به عزّت و جلالم سوگند من بنده اى را كه مى خواهم رحمتش كنم از دنيا بيرون نمى برم تا اينكه براى كفاره هر خطا و گناهى كه كرده است او را يا به وسيله بيمارى در بدنش و يا به علت تنگى در روزيش و يا به وسيله ترس در دنيايش عوض مى دهم ، پس اگر باز چيزى بماند، مرگ را بر او سخت گردانم تا آمرزيده بميرد و پس از مرگ دچار عذاب نشود.
و به عزّت و جلالم سوگند من بنده اى را كه بخواهم عذاب كنم از دنيا بيرون نمى برم تا اينكه هر عمل نيكى كه انجام داده آن (بنده ) را به وسيله تندرستى ، يا فراخى در روزيش و يا به آسودگى و فراخ در دنيايش پاداش مى دهم ، و اگر چيزى باقى بماند مرگ را بر او آسان نمايم .(47)
من صلاح بندگانم را بهتر مى دانم
خداى تعالى مى فرمايد:
برخى از بندگان مؤ منم كسانى باشند كه امر دينشان جز با ثروتمندى و وسعت و تندرستى اصلاح نشود، آنها را با ثروت و وسعت و تندرستى مى آزمايم تا امر دينشان اصلاح شود.
و برخى از بندگان مؤ منم كسانى باشند كه امر دينشان جز با فقر و تهيدستى و ناتندرستى اصلاح نشود، آنها را با فقر و تهيدستى و ناتندرستى مى آزمايم تا امر دينشان اصلاح شود.
من به آنچه امر دين بندگان مؤ منم را اصلاح كند داناترم
و برخى از بندگان مؤ منم كسى است كه در عبادتم كوشش كند و از خواب و بستر با لذّت خود برخيزد، و شبها براى خاطر من نماز شب بخواند و خود را در راه عبادتم به زحمت اندازد من يك شب و دو شب او را به چرت اندازم براى لطفى كه نسبت به او دارم و مى خواهم باقِيَش دارم ، پس او تا صبح مى خوابد. سپس بر مى خيزد و خود را مبغوض مى دارد و سرزنش مى كند (كه چرا امشب از عبادت محروم شدم ) در صورتى كه اگر او را واگذارم تا هر چه خواهد عبادتم كند، از آن راه او را خودبينى فرا گيرد، و همان خودبينى او را نسبت به اعمالش فريفته سازد و حالتى به او دست دهد كه هلاك دينش در آن باشد به جهت عجب به اعمال و از خود راضى بودنش ، تا آنجا كه گمان كند بر همه عابدان برترى گرفته و در عبادت از حد تقصير درگذشته (در صورتى كه پيامبران هم اعتراف به تقصير در عبادت مى كنند) آن هنگام از من دور شود و خودش گمان كند كه به من نزديك است .(48)
بندگانم را مى آزمايم
خداوند به داود عليه السلام وحى فرمود:
هر كه التجاء به من آورد طلب او را كفايت كنم ، و هر كه از من چيزى بخواهد به او ببخشم ، و هر كه مرا بخواند او را اجابت كنم و دعاى او را تاءخير مى اندازم و معلق مى ماند، و حال آنكه اجابت خواهم كرد، تا تمام شود قضاى من ، پس هرگاه تمام شد برآورم آنچه سئوال كرده است .
اى داود! به مظلوم و ستمديده بگو كه دعايت را به جهت چند چيز كه بر تو پوشيده و پنهان است ، به تاءخير اندازم ، با اينكه سرانجام دعايت را نسبت به كسى كه بر تو ظلم كرده اجابت مى كنم ، و منم احكم الحاكمين .
و سبب تاءخير اجابت ، يا اينست كه بر كسى ظلم و ستم كرده اى و او درباره ات دعاى بد كرده ، پس اين در برابر آن است .
و يا بخاطر آن است كه : درجه اى است در بهشت كه تو به آن درجه نزد من نرسى مگر به ظلم آن شخص بر تو.
بواسطه آن كه من مى آزمايم بندگان خود را در اموال وانفس ايشان ، و چه بسا كه بيمار مى كنم بنده را، پس كم مى شود نماز و خدمت او، وليكن آواز او كه بخواند مرا در پريشانى محبوبتر است براى من از نماز نماز كنندگان .
و چه بسا كه بنده اى نماز مى گذارد و مى زنند آن نماز را به روى او، آواز و صداى او بر من محجوب و پوشيده است . آيا مى دانى كه چرا اى داود!؟
و اين بدان جهت است كه شخصى به چشم فسق نگاه بسيار به زنان مؤ منه مى افكند، و اين آن كسى است كه نفس او به او حديث مى كند كه اگر حاكم شود در امرى ، در آن اءمر، گردنهاى مردم را به ظلم بزند.(49)
اوج مهر خدا به بندگان
در يكى از جنگها كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز در آن شركت داشت ، تابستان بود و هوا بسيار گرم ، كودكى از خانه بيرون آمده بود و در بيابان در برابر تابش شديد آفتاب ، بر اثر گرماى بسيار، سخت مى گريست ، مادرش (كه گويا براى كمك به رزمندگان آمده بود) در ميان آنها بود، ناگهان به ياد بچه اش افتاد و به اطراف نگاه كرد و او را ديد، با شتاب به سوى او رفت ، او را در آغوش ‍ گرفت ، و بعد روى ريگهاى سوزان جزيرة العرب خوابيد و بچه اش را روى سينه اش گرفت ، تا از رسيدن شدّت گرما به فرزندش بكاهد، و مادر در اين حال گريه مى كرد و مى گفت : (آخ كودكم ، آخ كودكم ).
منظره بقدرى جانسوز بود كه همه حاضران ، بى اختيار گريستند، رسول خدا صلى الله عليه و آله به سوى آنها آمد، آنها جريان را به آن حضرت ، عرض كردند.
پيامبر صلى الله عليه و آله مهر و دلسوزى آنها را ستود، و از اينكه اظهار دلسوزى كردند، خوشحال شد، سپس به آنها فرمود: (آيا شما از محبّت و مهر شديد اين مادر نسبت به فرزندش ، تعجب مى كنيد؟
عرض كردند: آرى .
فرمود: (حتما بدانيد خداوند متعال به همه شما مهربانتر است از اين زن ، نسبت به فرزندش ).
مسلمانان از اين بشارت ، بسيار شاد شدند و سپس دنبال كار خود رفتند.(50)
رحمت سرشار خدا
در روايات آمده :
در روز قيامت دو نفر را مى آورند كه سزاوار دوزخ مى باشند، به يكى از آنها امر مى شود، وارد دوزخ شو.
او با عجله و شتاب به سوى دوزخ مى رود، به او مى گويند مگر نمى دانى تو را به كجا مى فرستند، در پاسخ گويد مى دانم ، من به خاطر نافرمانى خدا مستحق دوزخ شده ام . اگر امروز نيز نافرمانى كنم موجب عذاب بسيار و سخت خواهم شد، لذا براى اجراى فرمان خدا شتاب مى كنم . كه تأ خير نيفتد.
رحمت الهى به جوش مى آيد خطاب به مأ موران مى گويد كه اين بنده ام را باز گردانيد و به سوى بهشت روانه اش كنيد.
# # # #
شخص ديگرى را مى آورند، فرمان صادر مى شود كه او سزاوار دوزخ است ، و به سوى دوزخ روانه اش سازيد.
او عرض مى كند: (خداوندا، هر چند گنهكارم ، ولى گمان من از مقام اقدس تو چنين نبود، من اميد به رحمت بى نهايت تو داشتم ).
خداوند به مأ موران خطاب مى فرمايد: (بنده ام راست مى گويد، او حسن ظن و اميد به رحمت من داشت ، نمى خواهم كه نااميد شود او را به سوى بهشت روانه سازيد).(51)
بنده شرمنده تو، خالق بخشنده من
بيا بهشتت دهم ، مرو تو در نار ما
توبه شكستى بيا، هر آنچه هستى بيا
اميدوارى بجوى ، ز نام غفّار ما
دوستى خدا و دوستى دنيا با هم جمع نمى شود
قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : (حُبُّ الدّنيا و حُبّ اللّه لايَجْتَمعانِ فى قَلْبٍ أ بداً).
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: دوستى دنيا و دوستى خدا هرگز در يك دل جمع نمى گردد.(52)
قال على عليه السلام : (كَما اَنَّ الشّمسَ واللّيلَ لايجتمعانِ، كذلكَ حُبُّ اللّه و حُبُّ الدّنيا لايَجتمعانِ).
اميرمؤ منان على عليه السلام فرمود: همچنانكه خورشيد و شب (روز و شب ) با هم جمع نمى شوند، دوستى خدا و دوستى دنيا نيز با هم جمع نمى شوند.(53)
قال على عليه السلام : (كَيْفَ يَدّعى حُبَّ اللّهِ مَنْ سكنَ قلبَهُ و حُبُّ الدّنيا؟).
اميرمؤ منان على عليه السلام فرمود: كسى كه دوستى و محبت دنيا در دلش خانه كرده ، چگونه ادّعا مى كند دوستى خدا را.(54)
دنيا گفت : تمام شوهرانم را كشته ام
واقعيت دنيا براى حضرت عيسى عليه السلام كشف (و روشن ) شد. حضرت در اين مكاشفه دنيا را به صورت پيرزنى ديد كه دندان هايش ريخته و همه زيورها را به خود آويخته است .
به او گفت : چند شوهر اختيار كرده اى ؟
دنيا گفت : نشمرده ام !
حضرت فرمود: شوهرانت همه مرده اند يا تو را طلاق داده اند؟
دنيا گفت : نه ، همه شان را كشته ام !
حضرت فرمود: بدا به حال شوهران آينده تو كه از شوهران پيشين تو عبرت نگرفتند، آنان را چگونه يكى پس از ديگرى كشتى و ايشان از تو دورى نجستند.(55)
تلاش مورچه براى رسيدن به معشوق
نقل شده كه حضرت داود عليه السلام در حال عبور از بيابانى مورچه اى را ديد مرتب كارش اين است كه از تپه اى خاك برمى دارد و به جاى ديگرى مى ريزد.
حضرت داود عليه السلام از خداوند خواست كه از راز اين كار آگاه شود...، مورچه به سخن آمد كه :
(معشوقى دارم كه شرط و ميل خود را آوردن تمام خاكهاى آن تپه در اين محل قرار داده است !)
حضرت فرمود:
(با اين جثّه كوچك ، تو تا كى مى توانى خاكهاى اين تلّ بزرگ را به محل مورد نظر منتقل كنى ، و آيا عمر تو كفايت خواهد كرد؟!)
مورچه گفت :
(همه اينها را مى دانم ولى خوشم اگر در راه اين كار بميرم به عشق محبوبم مرده ام !).
در اينجا حضرت داود عليه السلام منقلب شد و فهميد اين جريان درسى است براى او.(56)
ز هرچه غير يار استغفراللّه
ز بود مستعار استغفر اللّه
دمى كان بگذرد بى ياد رويش
از آن دم بى شمار استغفراللّه
اگر يك شب به او غذا مى دادى چه مى شد
حضرت ابراهيم عليه السلام مهمان نواز و مهمان دوست بود، روزى يك نفر مجوسى در مسير راه خود، به خانه ابراهيم آمد تا مهمان او شود.
ابراهيم عليه السلام به او فرمود: اگر قبول اسلام كُنى (يعنى دين حنيف مرا بپذيرى ) تو را مى پذيرم وگرنه تو را مهمان نخواهم كرد، مجوسى ناراحت شد و از آنجا رفت .
خداوند به ابراهيم عليه السلام وحى كرد: اى ابراهيم تو به مجوسى گفتى اگر قبول اسلام نكنى حق ندارى مهمان من شوى و از غذاى من بخورى ، در حالى كه هفتاد سال است او كافر مى باشد و ما به او روزى و غذا مى دهيم ، اگر تو يك شب به او غذا مى دادى چه مى شد؟
ابراهيم عليه السلام از كرده خود پشيمان شد و به دنبال مجوسى حركت كرد و پس از جستجو، او را يافت و با كمال احترام او را مهمان خود نمود.
مجوسى راز جريان را از ابراهيم پرسيد، ابراهيم عليه السلام موضوع وحى خدا را براى او بازگو كرد.
مجوسى گفت : آيا براستى خداوند به من اين گونه لطف مى نمايد؟ حال كه چنين است اسلام را به من عرضه كن تا آن را بپذيرم ، او به اين ترتيب قبول اسلام كرد.(57)
من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم
جوانى بسيار مغرور و از خود راضى بود، همواره مادرش را رنج مى داد، بى مهرى او به مادر به جائى رسيد كه روزى مادرش را كه بر اثر پيرى و ضعف ، توان راه رفتن نداشت ، به كول گرفت و بالاى كوه بُرد و در آنجا گذاشت ، تا طعمه درّندگان بيابان شود، هنگامى كه مادر را در آنجا گذاشت و از بالاى كوه سرازير شد تا به خانه باز گردد، مادرش در اين فكر افتاد مبادا پسرم در مسير پرتگاه كوه بيفتد و بدنش خراش بردارد و يا طعمه درندگان گردد! براى پسرش چنين دعا كرد:
خدايا! پسرم را از طعمه درّندگان و از گزند حوادث حفظ كن ، تا به سلامت به خانه اش بازگردد.
از سوى خداوند به موسى عليه السلام خطاب شد! اى موسى ! به آن كوه برو و منظره مهر مادرى را ببين .
ببين مهر مادر چه ها مى كند
جفا ديده اما دعا مى كند
موسى عليه السلام به آنجا رفت ، وقتى مهر مادرى را دريافت ، احساساتش به جوش و خروش آمد، كه به راستى مادر چقدر مهربان است ولى به زودى خداوند به او وحى كرد كه :
اى موسى ! من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم .(58)
دوباره خطاب آمدى بر كليم
ز سوى خداى غفور و رحيم
كه موسى از اين مادر دلپريش
منم مهربانتر به مخلوق خويش
ولى حيف كاو خود ستائى كند
ندانسته از من جدائى كند
در عين بدى من از آن دل خوشم
كه با توبه اى ناز او مى كشم
خدا را بايد بيشتر از پدر و مادر خود دوست بداريم
قال الصادق عليه السلام :
(لا يمحض رجل الا يمان بالله حتى يكون الله أ حب إ ليه من نفسه و أ بيه و أ مه و ولده و أ هله و ماله و من الناس كلهم ).
امام صادق عليه السلام فرمود:
ايمان انسان به خدا ناب و خالص نباشد مگر آن كه خداوند را از خودش و پدر و مادر و فرزند و زن و مالش و از همه مردم بيشتر دوست بدارد.(59)

فيما اوحى اللّه الى داود عليه السلام (يا داود ذكرى للذاكرين و جنتى للمطيعين و زيارتى للمشتاقين و أ نا خاصة للمطيعين ).
خداى عزّوجلّ به داود عليه السلام وحى فرمود:
اى داود! ياد من از آنِ يادكنندگان (من ) است و بهشت من از آن فرمانبرداران (من ) و ديدارم از آنِ مشتاقان (من ) و من ويژه فرمانبردارانم .(60)
من محبّت خود را پاك از آن تو كردم
قال الامام المهدى عليه السلام : (إ نّ موسى عليه السلام ناجى ربه بالواد المقدّس فقال يا رب إ نى قد أ خلصت لك المحبة منى و غسلت قلبى عمن سواك و كان شديد الحب لا هله فقال الله تبارك و تعالى فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ أ ى انزع حب أ هلك من قلبك إ ن كانت محبتك لى خالصة و قلبك من الميل إ لى من سواى مغسولا).
امام مهدى عليه السلام فرمود:
موسى در وادى مقدّس با خداى خود به راز و نياز پرداخت و عرض كرد: پروردگارا! من محبّت و دوستى خود را پاك از آن تو كردم و دلم را از جز تو شستم - موسى خانواده اش را زياد دوست مى داشت - پس خداى تعالى فرمود:
(كفشهاى خود را بركن ) يعنى اگر محبت تو پاك از آن من است و دلت از هواى جز من شسته است پس محبّت خانواده ات را از دل خود بركن .(61)
دل حَرَم خدا است جز او را در آن منشان
و قال الصادق عليه السلام :
(القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير اللّه ).
امام صادق عليه السلام فرمود:
دل حرم خداست ، پس جز خدا را در حرم خدا منشان !(62)
قال رسول الله صلى الله عليه و آله (اللهم انى اسالك حبك و حب من يحبك و العمل الذى يبلغنى حبك اللهم اجعل حبك احب الى من نفسى و اهلى و من الماء البارد).
در دعايى از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله آمده است :
خداوندا! از تو مى خواهم محبّت خود و محبّت آن كس كه تو را دوست دارد و كارى كه مرا به محبت تو مى رساند عطايم فرمايى .
بارخدايا! محبت خود را در دل من محبوبتر گردان از محبت به خودم و خانواده ام و از آب خنك .(63)
محبت خدا، برتر از ترس از خدا
قال الصادق عليه السلام : (الْحُبُّ أَفْضَلُ مِنَ الْخَوْفِ).
امام صادق عليه السلام فرمود:
محبت (خدا) برتر از ترس (از خدا) است .(64)
(المسيح عليه السلام لما سئل عن عمل واحد يورث محبه الله : ابغضوا الدنيا يحببكم الله ).
از حضرت عيسى عليه السلام سؤ ال شد كه چه كارى را انجام دهيم كه خداوند ما را دوست بدارد؟
حضرت عيسى عليه السلام در پاسخ فرمود:
(دنيا را دشمن داريد خدا شما را دوست خواهد داشت ).(65)
جز به او دلمشغول نكرده اند
قال الصادق عليه السلام : (طَلَبْتُ حُبَّ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَوَجَدْتُهُ فِى بُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِى ).
امام صادق عليه السلام فرمود: دوستى خداى عزّوجلّ را جُستم آن را در دشمنى با گنهكاران يافتم .(66)
ال الصادق عليه السلام : (إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْيَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّهِ وَ كَانَ عِنْدَ أَهْلِ الدُّنْيَا كَأَنَّهُ قَدْ خُولِطَ وَ إِنَّمَا خَالَطَ الْقَوْمَ حَلَاوَةُ حُبِّ اللَّهِ فَلَمْ يَشْتَغِلُوا بِغَيْرِهِ ).
هرگاه مؤ من از دنيا كنار بكشد بلند مرتبه گردد و شيرينى محبت خدا را دريابد و نزد دنياپرستان چون ديوانه جلوه نمايد، در صورتى كه شيرينى محبت خدا با آنها در آميخته است و از اين رو، جز به او، دل مشغول نكرده اند.(67)
كسانى كه خداوند دوستشان دارد
خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:
O (در راه خدا انفاق كنيد و خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد و نيكى كنيد كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد).بقره : 195 .
O (... همانا خداوند توبه كنندگان را دوست دارد و پاكان را (نيز) دوست دارد).بقره : 222 .
O (آرى كسى كه به پيمان خود وفا كند و پرهيزگارى پيشه نمايد، (خدا او را دوست مى دارد؛ زيرا) خداوند پرهيزگاران را دوست دارد).آل عمران : 76 .
O (چه بسيار پيامبرانى كه مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ كردند، آنها هيچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مى رسيد، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسليم ندادند)؛ و خداوند استقامت كنندگان را دوست دارد).آل عمران : 146 .
O (به (بركت ) رحمت الهى ، در برابر آنان مردم نرم (و مهربان ) شدى ؛ اگر تندخو وسخت دل مى بودى از اطراف تو، پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و برايشان آمرزشبخواه و در كارها با ايشان مشورت كن ، امّا هنگامى كه تصميم گرفتى ، (قاطع باش و)بر خداى توكّل كن كه خدا توكّل كنندگان را دوست دارد).آل عمران : 159.
O (آنها بسيار به سخنان تو گوش مى دهند تا آن را تكذيب كنند؛ مال حرام فراوان مى خورند؛ پس اگر نزد تو آمدند، در ميان آنان داورى كن ، يا (اگر صلاح دانستى ) آنها را به حال خود واگذار. و اگر از آنان صرف نظر كنى ، به تو هيچ زيانى نمى رساند؛ و اگر ميان آنها داورى كنى ، با عدالت داورى كن ، كه خدا عادلان را دوست دارد).مائده : 42 .
O (... خداوند پرهيزگاران را دوست دارد).توبه : 4 .
O (هرگز در آن (مسجد به عبادت ) نايست !. آن مسجدى كه از روز نخست بر پايه تقوا بنا شده ، شايسته تر است كه در آن (به عبادت ) بايستى ؛ در آن مردانى هستند كه دوست مى دارند پاكيزه باشند؛ و خداوند پاكيزگان را دوست دارد).توبة : 108.
O (خداوند كسانى را دوست مى دارد كه در راه او پيكار مى كنند، گويى بنايى آهنين اند).سوره صفّ: آيه 4 .
خداوند مزّاح و شوخى كننده را دوست دارد
قال الباقر عليه السلام : (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُدَاعِبَ فِى الْجَمَاعَةِ بِلَا رَفَثٍ الْمُتَوَحِّدَ بِالْفِكْرَةِ (الْمُتَخَلِّيَ بِالْعَبْرَةِ) الْمُتَبَاهِيَ بِالصَّلَاةِ).
امام باقر عليه السلام فرمود:
خداوند دوست دارد كسى را كه با مردم مزاح و شوخى كند، امّا سخن زشت به زبان نياورد و نيز كسى را كه انديشه اى يكتاپرست داشته باشد و كسى را كه آراسته به صبر و شكيبايى باشد و كسى را كه به نماز خواندن افتخار كند.(68)
خداوند دل غمناك را دوست دارد
قال على بن الحسين عليه السلام : (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ كُلَّ قَلْبٍ حَزِينٍ وَ يُحِبُّ كُلَّ عَبْدٍ شَكُورٍ).
امام سجّاد عليه السلام فرمود: خداوند هر دل غمناك و هر بنده سپاسگزار را دوست دارد.(69)
خداوند انسان با حيا و پاكدامن را دوست دارد
عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ : (إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ الْحَيِيَّ الْحَلِيمَ).
امام باقر عليه السلام فرمود:
خداوند عزّوجلّ آدم با حياى خويشتندار را دوست دارد.(70)
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله : (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْحَيِيَّ الْحَلِيمَ الْعَفِيفَ الْمُتَعَفِّفَ).
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
خداوند انسان با حياى بردبار پاكدامن با مناعت را دوست دارد.(71)
خداوند عزّوجلّ سه تن را دوست دارد
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : (ثلاثة يحبهم الله عزوجل : رجل قام من الليل يتلو كتاب الله و رجل تصدق صدقة بيمينه يخفيها عن شماله و رجل كان فى سرية فانهزم اصحابه فاستقبل العدو).
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
خداى عزّوجلّ سه تن را دوست دارد:
كسى كه نيمه شب برخيزد و كتاب خدا را تلاوت كند.
كسى كه با دست راست صدقه دهد و دست چپش آگاه نشود.
و كسى كه با سپاهى رفته باشد و همرزمانش بگريزند و او با دشمن مقابله كند.(72)
كدام آفريده ات را بيشتر دوست دارى ؟
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : (يقول الله تبارك و تعالى : إ ن أ حب العباد إ لى المتحابون بجلالى المتعلقة قلوبهم بالمساجد المستغفرون بالا سحار أ ولئك إ ذا أ ردت بأ هل الا رض عقوبة ذكرتهم فصرفت العقوبة عنهم ).
خداى تبارك و تعالى مى فرمايد:
محبوبترين بندگان نزد من آنهايند كه به خاطر من يكديگر را دوست دارند، دلبسته مسجدهايند و سحرگاهان لب به استغفار گشايند، اينانند كه هرگاه بخواهم زمينيان را كيفر دهم به ياد ايشان افتم و از مجازات آنان صرف نظر كنم .(73)
(و فى مناجاة موسى عليه السلام أ ى رب أ ى خلقك أ حب إ ليك قال من إ ذا أ خذت حبيبه سالمنى ).
موسى عليه السلام در مناجات با خدا عرض كرد:
خداى من ! كدام آفريده ات را بيشتر دوست مى دارى ؟
فرمود: آن كس را كه چون محبوبش را از او بگيرم با من آشتى باشد.(74)
خداوند فرمود: مردم خانواده منند
عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله :
(الْخَلْقُ عِيَالُ اللَّهِ فَأَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ مَنْ نَفَعَ عِيَالَ اللَّهِ وَ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ سُرُوراً).
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
مردم نانخورهاى خدايند؛ پس محبوبترين كس نزد خدا آن است كه به حال آنها سودمندتر باشد و خانواده اى را خوشحال كند.(75)
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام : قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: (الْخَلْقُ عِيَالِى فَأَحَبُّهُمْ إِلَيَّ أَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَ أَسْعَاهُمْ فِي حَوَائِجِهِمْ).
امام صادق عليه السلام فرمود:
خداى عزّوجلّ فرموده است : مردم خانواده منند؛ پس محبوبترين آنها نزد من كسى است كه به آنان مهربانتر و در راه برآوردن نيازهايشان كوشاتر باشد.(76)
خداوند شاد كردن مسلمان را دوست دارد
قال الباقر عليه السلام : (سئل رسول الله صلى الله عليه و آله أ ى الا عمال أ حب إ لى الله قال اتباع سرور المسلم قال و قيل يا رسول الله و ما اتباع سرور المسلم قال شبعة جوعة و تنفيس كربته و قضاء دينه ).
O امام باقر عليه السلام فرمود: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيده شد:
خداى عزّوجلّ كدام كار را بيشتر دوست دارد؟
فرمود: مسلمانى را پياپى شاد كردن .
عرض شد: اى رسول خدا! منظور از شاد كردن پياپى مسلمان چيست ؟
فرمود: گرسنگيش را برطرف سازى ، اندوهش را بزدايى و قرضش را بپردازى .(77)
محبوبترين كارها نزد خداوند
(ثلاثة يحبها الله قلة الكلام و قلة المنام و قلة الطعام ثلاثة يبغضها الله كثرة الكلام و كثرة المنام و كثرة الطعام ).
O پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
خداوند سه كار را دوست دارد: كم گويى ، كم خوابى و كم خورى .
سه چيز را نيز دشمن دارد: پرگويى ، پرخوابى ، پرخورى .(78)
عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام : قَالَ: (مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ).
O امام باقر عليه السلام فرمود:
هيچ عبادتى نزد خدا محبوبتر از شاد كردن مؤ من نيست .(79)
قال الصادق عليه السلام :
(من اءحبّ الا عمال إ لى اللّه تعالى زيارة قبر الحسين عليه السلام ).
O امام صادق عليه السلام فرمود:
يكى از محبوبترين كارها نزد خداى تعالى زيارت قبر حسين عليه السلام است .(80)
قال على عليه السلام :
(اءحب الا عمال إ لى اللّه عزّوجلّ فى الا رض الدعا).
O امام على عليه السلام فرمود:
محبوبترين كارها نزد خداى عزوجل در زمين ، دعاست .(81)
بار خدايا كدام بنده ات را دوست دارى ؟
عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أَنَّهُ قَالَ:
ُأَنِّى أَعْلَمُ مَنْ تُحِبُّ مِنْ عِبَادِكَ فَأُحِبَّهُ فَقَالَ إِذَا رَأَيْتَ عَبْدِى يُكْثِرُ ذِكْرِى فَأَنَا أَذِنْتُ لَهُ فِى ذَلِكَ وَ أَنَا أُحِبُّهُ وَ إِذَا رَأَيْتَ عَبْدِى لَا يَذْكُرُنِى فَأَنَا حَجَبْتُهُ وَ أَنَا أُبْغِضُهُ).
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
بارخدايا! دوست دارم بدانم كدام بنده ات را دوست دارى تا من نيز دوستش بدارم ؟
خداوند فرمود: هرگاه ديدى بنده ام بسيار به ياد من است (بدان كه ) من توفيق اين امر را بدو داده ام و دوستش دارم .
و هرگاه ديدى بنده ام به ياد من نيست من او را از اين كار محروم كرده ام و دشمنش داشته ام .(82)
هرگاه خدا بنده اى را دوست بدارد ...
قال الصادق عليه السلام :
(إ ذا أ حب الله عبدا أ لهمه الطاعة و أ لزمه القناعة و فقهه فى الدين و قواه باليقين فاكتفى بالكفاف و اكتسى بالعفاف و إ ذا أ بغض الله عبدا حبب إ ليه المال و بسط له و أ لهمه دنياه و وكله إ لى هواه فركب العناد و بسط الفساد و ظلم العباد).
امام صادق عليه السلام فرمود:
هرگاه خداى تعالى بنده اى را دوست بدارد به او اطاعت خود را الهام فرمايد، قناعت را پيشه او كند، در دين فقيه و آگاهش گرداند، جانش را با يقين نيرو بخشد، با كفاف زندگيش را بگذراند و جامه عفت بر او بپوشاند.
و هرگاه خداوند بنده اى را دشمن دارد او را مال دوست گرداند، آرزوهايش را دراز كند، دنيا را به ذهن او افكند، او را به خواهشهاى نفسش واگذارد، پس بر مركب عناد بنشيند و بساط تبهكارى را بگستراند و بر بندگان ستم روا دارد.(83)
نشانه خدادوستىِ انسان
خداوند عزّوجلّ مى فرمايد:
(بگو: اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خداوند دوستتان بدارد و گناهانتان را ببخشايد و خداوند آمرزنده و مهربان است ).(84)
قال على عليه السلام : (إ ن من أ حب عباد الله إ ليه عبدا أ عانه الله على نفسه فاستشعر الحزن و تجلبب الخوف فزهر مصباح الهدى فى قلبه ).
امام اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود:
همانا يكى از محبوبترين بندگان خدا نزد او بنده اى است كه خداوند او را در پيكار با نفسش يارى كرده است ؛ پس ، جامه زيرينش اندوه است و جامه رويينش ترس (از خدا) و چراغ هدايت در دلش فروزان است .(85)
هر دلداده اى با دلدار خود خلوت كند
عَنِ الصَّادِقِ عليه السلام قَالَ:
اللَّهُ بِهِ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ عليه السلام أَنْ قَالَ لَهُ يَا ابْنَ عِمْرَانَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِى فَإِذَا جَنَّهُ اللَّيْلُ نَامَ عَنِّى أَ لَيْسَ كُلُّ مُحِبٍّ يُحِبُّ خَلْوَةَ حَبِيبِهِ هَا أَنَا يَا ابْنَ عِمْرَانَ مُطَّلِعٌ عَلَى أَحِبَّائِى إِذَا جَنَّهُمُ اللَّيْلُ حَوَّلْتُ أَبْصَارَهُمْ فِى قُلُوبِهِمْ وَ مَثَّلْتُ عُقُوبَتِى بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ يُخَاطِبُونِّى عَنِ الْمُشَاهَدَةِ وَ يُكَلِّمُونِّى عَنِ الْحُضُورِ)
O امام صادق عليه السلام فرمود:
خداوند به موسى عليه السلام وحى فرمود:
دروغ مى گويد آن كس كه گمان برد مرا دوست دارد امّا چون شب فرا رسد چشم از عبادت من فرو بندد. مگر نه اين است كه هر دلداده اى دوست دارد با دلدار خود خلوت كند؟! هان ! اى پسر عمران ، چون شب شود من متوجّه دوستداران خود شوم و ديده دلشان را بگشايم و كيفرم را در برابر چشمانشان مجسم كنم و با من گفتگو كنند چنان كه گويى مرا مى بينند و در حضور خودم با من سخن مى گويند.(86)
دلداده خدا مخلصترين بنده خداست
قال الصادق عليه السلام : (حبّ اللّه إ ذا أ ضاء على سر عبد أ خلاه عن كل شاغل و كل ذكر سوى الله عند ظلمة و المحب أ خلص الناس سرا لله و أ صدقهم قولا و أ وفاهم عهدا).
امام صادق عليه السلام فرمود:
نور محبت خدا هرگاه بر درون بنده اى بتابد او را از هر مشغله ديگرى تهى گرداند. هر يادى جز خدا تاريكى است . دلداده خدا مخلصترين بنده خداست و راستگوترين مردمان و وفادارترين آنها به عهد و پيمان .(87)
عشق خدا آتشى است كه ...
قال أ مير المؤ منين عليه السلام :
(حبّ الله نار لا يمر على شى ء إ لا احترق و نور الله لايطلع على شى ء إ لاّ أ ضاء).
امير مؤ منان على عليه السلام فرمود:
عشق خدا آتشى است كه در هر چه بيفتد بسوزاند و نور خدا به هر چه نزديك شود فروزانش كند.(88)
هر عاشقى براى ديدن معشوق خود بكوشد
(أ وحى اللّه إ لى داود عليه السلام يا داود من أ حب حبيبا صدق قوله و من رضى بحبيب رضى فعله و من وثق بحبيب اعتمد عليه و من اشتاق إ لى حبيب جد فى السير إ ليه ).
خداى تعالى به داود عليه السلام وحى فرمود:
اى داود! هر كس محبوبى را دوست بدارد سخنش را باور كند و هر كه از محبوبى خوشش آيد كرده هاى او نيز در نظرش پسنديده آيد و هر كه به محبوبى اعتماد داشته باشد به او تكيه كند و هر كه شيفته محبوبى باشد براى ديدن او بكوشد.(89)
دل خدا دوست
قال امير المؤ منين على عليه السلام :
(القلب المحب لله يحب كثيرا النصب لله و القلب اللاهى عن الله يحب الراحة فلا تظن يا ابن آدم إ نك تدرك رفعة البر بغير مشقة فإ ن الحق ثقيل مر).
امام على عليه السلام فرمود:
دلِ خدادوست ، رنج و سختى در راه خدا را بسيار دوست مى دارد و دل بى خبر از خدا، راحت طلب است .
پس ، اى پسر آدم ! گمان مبر كه بى رنج و سختى به مقام رفيع نيكوكارى دست يابى ؛ زيرا كه حق سنگين و تلخ است .(90)
هديه اى كه خداى عالم به مشتاقان خود مى دهد
أ وحى الله إ لى بعض الصديقين أ ن لى عبادا من عبيدى يحبونى و أ حبهم و يشتاقون إ لى و أ شتاق إ ليهم و يذكرونى و أ ذكرهم ....
خداى تعالى به يكى از صدّيقان وحى فرمود:
مرا بندگانى است كه دوستم دارند و من دوستشان دارم ، مشتاق منند و من مشتاق آنانم ، به ياد منند و من به ياد آنانم ... كمترين چيزى كه به ايشان مى دهم سه چيز است :
اوّل : پرتوى از نور خود را در دلهايشان مى افكنم كه بدان سبب از من خبردار مى شوند چنان كه من از آنان خبر دارم .
دوّم : اگر آسمانها و زمينها و هر آنچه در آسمانها و زمينهاست در ترازوهاى آنها باشد در برابر ارزش آنها كم مى بينم .
سوّم : به آنان روى مى آورم و كسى كه من به او روى آورم آيا فكر مى كنى كسى مى داند كه چه مى خواهم به او بدهم ؟!(91)
مهر همه براى خدا
(و روى أ نه صلى الله عليه و آله سلّم عليه غلام دون البلوغ و بش له و تبسم فرحا بالنبى صلى الله عليه و آله فقال له أ تحبنى يا فتى فقال إ ى و الله يا رسول الله فقال له مثل عينيك فقال أ كثر فقال مثل أ بيك فقال أ كثر فقال مثل أ مك فقال أ كثر فقال مثل نفسك فقال أ كثر و الله يا رسول الله فقال أ مثل ربك فقال الله الله الله يا رسول الله ليس هذا لك و لا لا حد فإ نما أ حببتك لحب الله فالتفت النبى إ لى من كان معه و قال هكذا كونوا أ حبوا الله لا حسانه إ ليكم و إ نعامه عليكم و أ حبونى لحب الله ).
پسرى بر پيامبر اسلام سلام نمود و از ديدن پيامبر شاد گشته بود پيامبر به وى فرمود: اى پسر آيا تو مرا دوست دارى ؟
عرض كرد: آرى بخدا قسم .
حضرت فرمود: مانند دو چشمت مرا دوست دارى ؟
عرض كرد: بيشتر دوست دارم .
فرمود: بمانند پدرت مرا دوست دارى ؟
عرض كرد: بيشتر،
فرمود: مانند مادرت مرا دوست دارى ؟
عرض كرد بيشتر،
فرمود: مانند خودت مرا دوست دارى ؟
عرض كرد بيشتر،
فرمود: آيا مانند خدا مرا دوست دارى ؟
عرض كرد: اى پيامبر اللّه اللّه اللّه كه بمانند خدا شما يا ديگرى را دوست بدارم من كه شما را دوست مى دارم براى خداست .
پس پيامبر صلى الله عليه و آله به همراهان خود فرمود: (هكذا كونوا احبواللّه لاحسانه اليكم و انعامه عليكم و احبونى لحب اللّه )، اينچنين باشيد خداوند را بر نعمت ها و نيكى هايش بر شما، دوست بداريد و مرا بدوستى خدا دوست بداريد.(92)
گشت وارد بر پيمبر كودكى
كودكى با عقل و فهم و زيركى
مصطفى بنمود از وى اين سئوال
دوست مى دارى مرا، اى خوردسال ؟
گفت : آرى اى رسول محترم
خاك پاى تو بود تاج سرم
گفت : آيا بيشتر اى خوش لقا
ديدگانت دوست دارى يا مرا؟
گفت : اى رشك رخت شمس و قمر
دارمت از ديدگانم دوست تر
گفت : باب و مادرت اى نيكخو
دوست تر دارى و يا ما را، بگو؟
گفت : باب و مادرم قربان تو
جانشان بادا فداى جان تو
بار ديگر گفت ختم انبياء
مهربانتر با منى ، يا با خدا؟
گفت : اللّه اللّه اى فخر بشر
از تو مى دارم خدا را دوست تر
من ترا بهر رضاى كردگار
دوست دارم از دل و جان دوستدار
رو به اصحاب آن امين وحى ها
كرد، گفتا: از ره مهر و وفا
در حقيقت دوستى اينست ، اين
هان شما هم دوست داريدم چنين
احمد جام
تو را به غفلت نگرفتم
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند عزّوجلّ مى فرمايد:
اى فرزند آدم ! ... بواسطه بدگمانيت به من ، از رحمتم نااميد نشدى پس وظيفه ات شكرگزارى از من است و با بيان كردن مطالب از طرف انبياء با تو اتمام حجت شده است .
بواسطه نافرمانيت ، من بر تو سلطه مى يابم . و بخاطر نيكى و احسانت ، در نزد من اجر نيكويى دارى . من همواره تو را هشدار داده و در غفلت قرار نداده ام تكليفى بالاتر از توانت بر دوشت ننهاده ام و امانت الهى را به اندازه قدرتت بر تو بار كرده ام . براى خويش از تو راضى شدم به آنچه كه تو از آن به من راضى شدى . من هرگز تو را به آنچه كه كرده اى ، عذاب نمى كنم .(93)
يوسف و محبت
عن أ بى الحسن الرضا عليه السلام قال :
(قال السجان ليوسف إ نى لا حبك فقال يوسف ما أ صابنى إ لا من الحب إ ن كان خالتى أ حبتنى سرقتنى و إ ن كان أ بى أ حبنى فحسدونى إ خوتى و إ ن كانت امرأ ة العزيز أ حبتنى فحبستنى ...).
امام هشتم فرمايد: زندانيان به يوسف عليه السلام گفتند: ما تو را دوست مى داريم .
يوسف عليه السلام فرمود: آنچه وارد شد بر من ، نبود مگر از محبت و دوستى ، خاله من مرا دوست داشت دزديدند مرا و پدر من به من محبت پيدا كرد برادران بر من رشك و حسد بردند همسر عزيز به من محبت پيدا كرد مرا به زندان افكند.(94)
طعنه شيطان
همانا شيطان عرض كرد:
بارالها بندگان تو، دوست مى دارند تو را و نافرمانيت كنند و دشمن مى دارند مرا و فرمانبرى من كنند؟
پس جواب آمد من عفو كنم فرمانبرى آنان را از تو به خاطر دشمنى كه با تو دارند، و ايمان آنان را مى پذيرم اگر چه مرا فرمانبرى نكردند به دوستى كه با من دارند.(95)
عاشق دلداده را در دل بجز دلدار نيست
نقش بر لوح ضميرش غير نام يار نيست
تا به كى در كوچه و بازار جوئى يار را
يار ما را مسكن اندر كوچه و بازار نيست
عكس جانان را كجا بينى تو در مرآت دل
گر تو را آئينه دل پاك از زنكار نيست
بگذر از سوداى وصل و لاف از عشقش مزن
تا تو را بر سر به جز فكر سر و دستار نيست
كى تواند ديد حسن طلعت دلدار را
آنكه باشد ديده اش بيدار و دل بيدار نيست
از گلستان وصالش كى گلى آرد بكف
هر كه در گلزار وصلش خوار همچون خار نيست
با هزاران جلوه خورشيد رخسارش هنوز
چشم چون خفاش غافل قابل ديدار نيست
هيچ داند از چه پنهان است در عين ظهور
علت پنهانيش جز كثرت اظهار نيست
يار را تا چند جوئى قدسيا در هر ديار
در ديار عشق غير از يار ما ديار نيست

fehrest page

back page