next page

fehrest page

back page

پيشگفتار 
بدون ترديد همه انسانها در جستجوى رسيدن به كمال و سعادت هستند اما در اينكه كمال و سعادت انسان در چيست گروهى زيادى از انسانها به خاطر عدم اعتقاد به مبانى دينى سعادت خويش را در محدوده نظام مادى و دنيوى از قبيل كسب ثروت يا شهرت يا قدرت مى دانند كه بدان اشاره مى شود.
برخى كمال خود را در امكانات مادى مى دانند مانند گروهى از قوم موسى عليه السلام كه گفتند: يا ليت لنا مثل ما اوتى قارون انه لذو حظّ عظيم (1)
بعضى مانند منافقان سعادت خود را در دوستى با بيگانگان مى دانند. الذين يتخذون الكافرين اولياءمن دون المؤمنين ايبتغون عندهم العزّه (2)
گروهى عزّت و كمال خويش را در محور دانشهاى مادى مى دانند و به آن شادمانند فرحوا بما عندهم من العلم (3)
عدّه اى شرافت خود را در ثروت فراوان و جمعيت زياد مى دانند انا اكثر منك مالاً و اعزّ نفرا(4)
بعضى فلاح و رستگارى خود را در محور زورگويى و برترى جويى مى دانند چنانكه فرعون مى گويد: قد افلح اليوم من استعلى (5)
امّا از نظر اسلام بهترين و بالاترين راه سعادت تربيت و تزكيه نفس است قد افلح من زكيّها(6)
و بعثت پيامبران الهى و پيشوايان دينى به همين منظور است لقد منّ اللّه على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة (7)
جالب اينكه خود پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به اين حقيقت تصريح مى كند و مى فرمايد: انّى بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق و محاسنها (8)
و امام صادق عليه السلام به قسمتى از مكارم اخلاق و فضائل نفسانى آن حضرت اشاره مى كند و مى فرمايد خداوند اوصاف برجسته انسانى را به پيامبر مرحمت نمود شما نيز خود را آزمايش كنيد اگر داراى اين كمالات هستيد خداوند را سپاس كنيد و در افزودن شدن آن رغبت بورزيد. خصّ رسول اللّه بمكارم الاخلاق فامتحنوا انفسكم فان كانت فيكم فاحمدوا اللّه عزوجل و ارغبوا اليه فى الزيادة منها فذكرها عشرة اليقين و القناعة و الصبّرو الشكر و الحلم و حسن الخلق و السخاء و الغيرة و الشجاعة و المروّة (9)
در قرآن كريم دستورات فراوانى كه نشانه كرامت اخلاقى است وجود دارد كه به نمونه اى از آن اشاره مى شود.
1. با كفارى كه با شما سر جنگ ندارند نيكى كنيد و عدالت ورزيد لاينهاكم اللّه عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم (10)
2. با بت پرستان به بدى و زشتى سخن نگوئيد و لا تسبّوا الذين يدعون من دون اللّه (11)
3. با اهل كتاب به طرز شايسته سخن بگوئيد قولواللنّاس حسنا(12)
4. در مقام بحث و مجادله با اهل كتاب به طرز نيكو مجادله كنيد و لا تجادلوا اهل الكتاب الاّ بالّتى هى احسن (13)
5. نسبت به افراد جاهل (تحمّل داشته ) و از آنها اعراض كنيد و اعرض عن الجاهلين (14)
6. با پدر و مادر مشرك مصاحبت نيكو داشته باشيد و صاحبهما فى الدنيا معروفا(15)
7. نسبت به بينوايان بى اعتنا نباشيد و آنان را طرد نكيند و لاتطرد الذين يدعون ربهم بالغداة و العشىّ يريدون وجهه (16)
8. نسبت به افرادى كه به شما محبت مى ورزند پاسخ بهتر بدهيد. و اذا حيّيتم بتحيّة فحيّوا باحسن منها(17)
9. افرادى كه با شما بدرفتارى مى كنند به طرز نيكو بدى آنها را از بين ببريد ادفع بالتى هى احسن السّيئة (18)
10. از خداوند بخواهيد كينه اى در دل شما نسبت به برادران دينى نباشد. و لا تجعل فى قلوبنا غلاً للذين آمنوا(19)
نكته قابل توجه اينكه اين سلسله از دستورات اخلاقى و نظائر آن به منظور تربيت و تزكيه روح انسانى و تكامل يافتن در مسير عبادت و بندگى خداوند متعال است .
موضوعاتى كه در اين نوشتار مطرح شده قسمتى از مسائل اخلاقى و تربيتى است كه روش هاى تربيت وتزكيه نفس واهداف آن در 30 موضوع مورد تحقيق قرار گرفته وبا الهام از آيات وروايات وبرخى از نكات جالب ، با دسته بندى خاصى ارائه گرديده و از شرح و تفصيل زائد كه ملال آور است پرهيز شده تا بيشتر مورد استفاده خوانندگان عزيز قرار گيرد.
لازم به ذكر است كه اين اثر رساله فوق ليسانس اينجانب در دوره اوّل تربيت مدرس حوزه علميه قم بوده كه در سال 1371 آن را به رشته تحرير درآورده و در سال 1379 پس از بازنگرى مجدد، برخى از مطالب را حذف و قسمتى ديگر به آن افزودم .
در پايان از (مركز فرهنگى درسهايى از قرآن ) كه مساعدت لازم را در نشر اين كتاب نمودند، تشكر مى نمايم .
اكبر دهقان
حوزه علميه قم
1/2/79
فصل اوّل : تربيت در اسلام 
مفهوم تربيت 
تربيت از ماده (ربو) مصدر باب تفعيل ، به معناى پرورش دادن است كه در آن نموّ و زيادتى ملاحظه شده است ؛ مانند تزكيه كه آن نيز به معناى نمو و رشد است . راغب گويد: (ربّ) در اصل به معناى تربيت است و ربّ به طور مطلق فقط بر خداوند اطلاق مى گردد كه متكفّل اصلاح موجودات است .
در قران كريم ، مشتقّات تربيت چند بار به كار رفته است از جمله :
الف ) و ترى الارض هامدة فاذا انزلنا عليها الماء اهتزّت و ربت (20) زمين را خشك و بى حاصل مى بينى ، پس هنگامى كه باران فرو مى فرستيم تكانى مى خورد و رشد و نموّ گياهان در آن آغاز مى شود.
ب ) و قل ربّ ارحمهما كماربّيانى صغيرا(21) بگو خدايا والدينم را مورد رحمت خود قرار ده همان طورى كه آنان مرا در كودكى مورد لطف و رحمت خويش قرار دادند.
بعضى از محققّين گويند: ربّ در جمله (ربّيانى صغيرا) از مادّه (ربو) است نه از مادّه (ربب ) چون معناى تربيت ، در نوع مواردى كه به كار رفته عبارت است از نموّ و زيادت جسمانى و پرورش مادّى ؛ و تربيت و سوق دادن به كمال و سعادت معنوى در اغلب موارد ملاحظه نشده است البتّه تربيت يك مفهوم عامّى دارد كه جميع مراتب حصول نشو و نما و زيادتى را به هر كيفيتى كه باشد اعم از مادى و معنوى شامل مى شود(22) بنابراين واژه تربيت ، - با توجه به ريشه آن - به معناى فراهم آوردن موجبات فزونى و پرورش است . علاوه بر اين ، تربيت به معناى تهذيب نيز استعمال شده كه به معناى از بين بردن صفات ناپسند اخلاقى است . گويا در اين استعمال نظر به آن بوده است كه تهذيب اخلاقى مايه فزونىِ مقام و منزلت معنوى است و از اين حيث مى توان تهذيب را تربيت دانست .
قرآن ، كتاب تربيت 
قرآن كريم ، كتاب هدايت ، نور، شفاء، رحمت ، تذكّر، موعظه ، بصيرت و برنامه زندگى و داروى مؤ ثّر براى همه دردها معرّفى شده است كه در سايه عمل به دستورات آسمانى آن ، انسان مى تواند به سعادت ابدى برسد. يا ايها الناس قد جاءتكم موعظة من ربكم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمة للمؤمنين (23) علاّمه طباطبايى قدس سره مى فرمايد: اگر چهار صفتى كه در اين آيه براى قرآن آمده با خود قرآن سنجيده شود آيه شريفه به صورت جامعى در مى آيد كه تمامى آثار پاكيزه و زيبائى قرآن را در بر دارد. قرآن در روحيّه مردم مؤمن چنان اثر مى كند كه دل ها بارور مى شود و نقش پاكى ها در آن ها ترسيم مى گردد.(24) در واقع آيه شريفه چهار مرحله از مراحل تربيت و تكامل انسان را در سايه پيروى از قرآن بيان مى كند.
1) موعظه و اندرز.
2) پاكسازى روح انسان از انواع رذايل اخلاقى .
3) هدايت ؛ كه پس از پاكسازى انجام مى گيرد يعنى تكامل و پيشرفت انسان در تمام جنبه هاى مثبت .
4) شايستگى انسان براى رسيدن به رحمت و نعمت پروردگار. هر يك از اين مراحل به دنبال ديگرى قرار داردو همه آن ها در پرتوپيروى از قرآن كريم به دست مى آيد.(25)
قرآن كريم انسان ها را اندرز مى دهد و زنگار گناه و صفات زشت را از قلب ها مى زدايد و نور هدايت را بر دل ها مى تاباند و نيز قرآن است كه نعمت هاى الهى را بر فرد و جامعه نازل مى گرداند.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: فاستشفوه من ادوائكم و استعينوا به على لا وائكم فان فيه شفاء من اكبر الداء و هو الكفر والنفاق و الغى و الضلال (26) از قرآن براى بيمارى هاى خود شفا بطلبيد و به آن براى حل مشكلاتتان استعانت جوييد زيرا قرآن ، شفاى بزرگ دردهاست كه آن درد كفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است .
تعليم مقدّم است يا تربيت ؟ 
در چهار مورد از قرآن كريم موضوع تعليم و تربيت به عنوان هدف
بعثت انبيا با هم ذكر شده است . در سه مورد تربيت و تزكيه بر تعليم مقدّم شده است .(27) و تنها در آيه 129 بقره تعليم بر تربيت و تزكيه مقدم شده است .
سرّ اين كه تزكيه در آن آيات مقدم شده اين است كه تزكيه و تربيت ، علت نهايى براى رسالت است و علت غايى در قصد و تصور، مقدم است و لكن چون در عمل و وجود خارجى ، مساءله تعليم بر تربيت مقدّم است ، در اين آيه تعليم مقدم بيان شده است .(28)
امكان تربيت 
راه تربيت نفس و تهذيب اخلاق منحصر به مجاهدت و سعى و تلاش است و تا انسان كوشش نكند نمى تواند نفس سركش را رام كند. بعضى افراد تن پرور كه روزگار را به بطالت گذرانده اند و از جهاد با نفس فرار مى كنند، معتقدند كه اصلاح اخلاق امرى غير ممكن است و امور طبيعى اصولاً قابل تغيير نيست و براى اثبات اين انديشه باطل خود به دو امر استدلال مى كنند:
1) اخلاق ، صورت باطنى است ؛ چنان كه خلقت ، صورت ظاهرى است و همان طورى كه خلقت ظاهرى ، قابل تغيير نيست اخلاق هم كه خلقت باطنى است ، قابل تغيير نمى باشد.
2) اخلاق حسنه زمانى حاصل مى شود كه انسان بتواند به طور كلّى خشم و شهوت و دنياطلبى و مانند آن را ريشه كن سازد و اين امر غير ممكن است و اشتغال به اين كار تضييع عمر و بدون فايده است .
در پاسخ اين گروه بايد گفت : اگر اخلاق قابل تغيير و تبديل نباشد اين همه سفارش واندرز و راهنمايى هايى كه رهبران دينى داشته اند، لغو خواهد بود. علاوه آنكه خداوند نمى فرمود: قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها(29) رستگار شد كسى كه تزكيه نفس كرد و زيان كرد كسى كه خود را فريب داد. اينان چگونه معتقدند كه انسان تربيت پذير نيست ، با اين كه حيوانات وحشى وقتى با انسان انس مى گيرند، تربيت مى شوند، مانند آهو وسگ كه تعليم ديده و صيد مى كنند واسبى كه چموش است بر اثر تربيت ، رام ومنقاد مى گردد.(30)
راه تربيت 
علامه طباطبايى قدس سره مى فرمايد: يكى از راه هاى اصلاح اخلاق ، كه در قرآن ديده مى شود اين است كه انسان را از نظر روحى و عملى طورى تربيت كند و چنان علوم و معارفى در وجود او بپروراند كه با وجود آن جايى براى رذايل اخلاقى باقى نماند و ريشه رذايل اخلاقى سوزانده شود. اين روش ، در هيچ يك از كتاب هاى آسمانى و تعليمات انبيا كه به دست ما رسيده وجود ندارد و در هيچ يك از آثار فكرى و حكماى الهى نيز ديده نمى شود.
مثلاً انسانى كه ريا مى كند و كارى براى غير خدا انجام مى دهد يكى از دو علت بيشتر ندارد، يا مى خواهد از اين راه ، شخصيّت و عزتى كسب كند، يا از قدرت ديگران مى هراسد، چنين كسى وقتى متوجّه شود كه قرآن مى فرمايد: انّ العزة للّه جميعا(31) و انّ القوّة للّه جميعا(32) بايد به راستى به اين دو حقيقت ، ايمانِ راسخ داشته باشد و بداند كه عزّت و قدرت ، تنها از آن خداست و اين جاست كه ديگر زمينه اى براى ريا و ظاهر سازى در او باقى نمى ماند. نه به كسى اميد دارد و نه از كسى مى ترسد اگر اين دو حقيقت ، به يقين در دل انسان جاى گيرد، تمام رذايل اخلاقى را از دل مى زدايد و به جاى آن ها صفات كريمه را قرار مى دهد- مانند ترس از خدا، عزّت نفس ، مناعت طبع ، استغنا.
خداوند در قرآن كريم چندين بار فرمود: مالكيّت ، تنها از آنِ خداست ، هر چه در آسمان ها و زمين است از اوست . كسى كه به حقيقت اين مالكيت واقف باشد و بداند هيچ يك از موجودات ، استقلالى از خود ندارند و هرگز از ذات مقدّس او بى نياز نيستند و خداوند مالك حقيقى ذات هر چيز و آنچه مربوط به ذات اوست مى باشد و به اين حقيقت ايمان داشته باشد، در نظر چنين كسى همه موجودات ، هم از نظر ذات و هم از نظر صفات و افعال از درجه استقلال مى افتند واضح است چنين كسى ممكن نيست غير خدا را طالب باشد و خضوع يا خوفى و رجايى نسبت به ديگرى پيدا كند يا از غير خدا لذّت ببرد يا بر غير او تكيه كند يا كار خود را به ديگرى واگذارد؛ او جز حق نمى خواهد و جز خدا نمى جويد خدايى كه ذات مقدّسش باقى و همه چيز جز او فانى است .
آياتى كه اين روش را در تربيت و اخلاق تعقيب مى كند فراوان است از جمله : اللّه لا اله الاهوله الاسماء الحسنى (33) او خداوندى است كه معبودى جز او نيست و براى او نام هاى نيك است .
ذلكم اللّه ربكم لا اله الاهو خالق كل شئ (34) اين است خداوند، پروردگار شما، هيچ معبودى جز او نيست ، آفريدگار همه چيز است .
الذى احسن كل شى ءٍ خلقه (35) (خداوند) همان كسى است كه همه چيز را نيكو آفريد.
و عنت الوجوه للحىّ القيّوم (36) و همه چهره ها در آن روز (قيامت ) در برابر خداوند حىّ قيوم ، خاضع مى شود.
كل له قانتون (37) همه موجودات در برابر او خاضعند.(38)
تشويق به تربيت 
تعاليم اسلام ، به تربيت جان و پرورش روح بسيار توجّه دارد؛ زيرا انسان در پرتو تربيت نفس و تزكيه روح ، به مراحل كامل انسانيت دست مى يابد و عاقبت به فلاح و سعادت ابدى نايل مى شود؛ چنان كه اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: لو كنّا لا نرجوا جنة و لا نخشى نارا و لا ثوابا و لا عقابا لكان ينبغى لنا ان نطلب مكارم الاخلاق فانّها تدّل على سبيل النجاح .(39) اگر فرضا به بهشت اميد نداشتيم و از آتش دوزخ نمى ترسيديم و به ثواب هم عقيده نداشتيم ، باز هم سزاوار بود كه در جستجوى مكارم اخلاق باشيم ، زيرا مكارم اخلاق ، راه پيروزى و سعادت را به انسان نشان مى دهد.
از سوى ديگر لازم است انسان در امور مادّى و جسمى غرق نباشد بلكه احيانا رياضت جسمى بكشد تا بتواند دقيقا در مسير تربيت روح قدم بردارد چنان كه اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: اسهروا عيونكم و اضمروا بطونكم و استعملوا اقدامكم و خذوا من اجسادكم فجودوا بها على انفسكم .(40) چشمان خود را بيدار نگه داريد و شكم خويش را لاغر كنيد و قدم هاى خود را به كار گيريد، از جسمتان بكاهيد و بر جان و روح و تربيت نفس خويش بيفزاييد.
به قول مولوى :
در زمين ديگران خانه مكن
كار خود كن كار بيگانه مكن
كيست بيگانه تن خاكى تو
كز براى اوست غمناكى تو
تاتوتن راچرب و شيرين مى دهى
گوهر جان را نيابى فربهى
رستگارى در پرتو تربيت 
قرآن كريم مى فرمايد: رستگارى و فلاح از آنِ كسى است كه نفس خويش را تربيت و روح خود را تزكيه كند و جنبه معنوى را رشد و تعالى بخشد و از آلودگى به خلق و خوى شيطانى و گناه پاك سازد. در عظمت تربيت نفس ، همين بس كه قرآن كريم در سوره شمس ، پس از ذكر يازده سوگند مى فرمايد: قدافلح من زكيّها و قد خاب من دسّيها(41)
درباره هيچ موضوعى در قرآن اين طور سوگند ياد نشده و طبيعى است هر قدر سوگندهاى قرآن در يك زمينه بيشتر و محكم تر باشد، دليل بر اهميّت موضوع است . رستگارى انسان ، در گرو پندارهاى خام و در سايه مال و ثروت و مقام نيست ، بلكه در گرو پاكسازى و تعالى روح در پرتو ايمان و عمل صالح است چنان كه قرآن مى فرمايد: قد افلح من تزكى (42) هر كس موفق به تزكيه نفس شود، سعادت ابدى خود را تأ مين كرده و به خويشتن خدمت نموده است و من تزكى فانّما يتزكى لنفسه و الى اللّه المصير(43).
اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: (بهترين نفس ها پاك ترين آن هاست . خير النفوس ازكاها(44) و نيز مى فرمايد: نفس خويش را از بدى و آلودگى شهوات پاكيزه سازيد، تا به بالاترين درجات انسانى نايل شويد. طهّروا انفسكم من دنس الشهوات تدركوا رفيع الدرجات .(45)
اسناد تربيت به خداوند و انسان 
قرآن كريم گاهى مساءله تربيت و تزكيه روحى را به خود انسان نسبت مى دهد قد افلح من تزكّى (46) و گاهى مى فرمايد: و لولا فضل اللّه عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا(47) مساءله تربيت و تزكيه را به فضل الهى مستند مى سازد؛ يعنى اگر فضل و رحمت پروردگار نبود هيچ كس به تزكيه و تربيت خويش قادر نبود. بدون شك فضل و رحمت الهى است كه موجب نجات انسان ها از آلودگى هاست و توفيقات خاص اوست كه شامل حال انسان هاى آماده و مستعد مى گردد كه مهم ترين عامل ، تزكيه و تربيت است . لذا رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله هنگامى كه آيه قد افلح من زكيها(48) را تلاوت مى نمود چنين دعا مى كرد: اللّهم آت نفسى تقواها انت وليها و مولاها و زكها انت خير من زكاها(49) پروردگارا! به نفس من تقوا مرحمت فرما وتو ولى و مولاى آن هستى ، آن را تزكيه فرما كه تو بهترين تزكيه كنندگانى . اين سخن نشان مى دهد كه پيمودن اين راه پر پيچ و خم و گذشتن از اين گردنه صعب العبور، حتى براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله جز به توفيق وفضل الهى ممكن نيست .
از طرفى هم مسئوليت تربيت معنوى و اصلاح نفس و پرورش جان ، بر عهده خود انسان است زيرا هيچ كس بهتر از خود انسان قادر بر تربيت نيست . اوست كه با حسن انتخاب و اختيار مصالح و مفاسد خويش را تشخيص ‍ مى دهد و مى تواند در مسير تربيت روح خود قدم بردارد.
انسان مسئول تربيت نفس 
قرآن كريم مى فرمايد: بل الانسان على نفسه بصيرة و لو القى معاذيره (50) بلكه انسان بر نيك و بد خويش آگاه است گرچه عذرى آورد.
پيامبران و ائمه معصومين عليهم السلام گر چه مربى انسان ها و هاديان بشر به سوى سعادت و كمال انسانى هستند لكن مسئوليت اصلى در اصلاح نفس و تربيت روح بر عهده خود انسان هاست . زيرا به قول قرآن كريم هيچ كس بهتر از خود انسان نمى تواند بيماريش را تشخيص دهد و در صدد علاج و مداوا بر آيد انسان بيمارى ها و امراض روحى را از لسان وحى و شرع مقدس مى شنود ولى آن كس كه در نهايت بايد به بيمارى خود پى برد و داروى مخصوص را به كار گيرد خود انسان است .
حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد: انّك قد جعلت طبيب نفسك و بيّن لك الدّاء و عرّفت آية الصّحة و دُللت على الدّواء فانظر كيف قيامك على نفسك (51)
يعنى : تو طبيب نفس خودت قرار داده شده اى ، درد برايت بيان شده و علامت صحت را برايت بيان كرده اند دواهم به تو معرفى شده است پس ببين چگونه در معالجه نفس خود قيام مى كنى .
حضرت باقر عليه السلام مى فرمايد: من لم يجعل له من نفسه واعظا فانّ مواعظ الناس لن تغنى عنه شيئا(52) هر كس كه در نفس خويش واعظى نداشته باشد، پندهاى ديگران برايش سودى نخواهد داشت .
محور تربيت نفس انسان 
تربيت همان طورى كه از ريشه لغوى آن استفاده مى شود عبارت است از پرورش استعدادهاى درونى وقواى انسان و مركز ثقل آن نفس و باطن بشر است . واگر نسبت به بدن و قواى ظاهرى انسان هم تعلق مى گيرد جنبه مقدماتى وتبعى دارد تا آن را براى دسترسى به كمالات وفضايل انسانى آماده نمايد.
ريشه همه فضايل و رذايل معنوى ، نفس انسان است كه با تربيت صحيح و مناسب ، به عالم ملكوت عروج مى كند و به مقام قرب الهى مى رسد و با ناپاكى و معصيت سقوط مى كند. از نظر اسلام لازم است هر مسلمانى نفس خويش ‍ را به وسيله علم و دانش و عمل تغذيه و تكريم كند.
تغذيه نفس به وسيله علم 
قال على عليه السلام : مالى ارى الناس اذا قربّ اليهم الطعام ليلاً تكلّفوا انارة المصابيح ليبصروا ما يدخلون بطونهم و لا يهتمّون بغذاء النفس بان ينيروا مصابيح البابهم بالعلم ليسلموا من لواحق الجهالة و الذنوب فى اعتقاداتهم و اعمالهم .(53)
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: (چرا مردم موقع غذا خوردن در شب ، چراغ روشن مى كنند تا با چشم خود ببينند چه طعامى مى خورند ولى در تغذيه روانى خود همّت ندارند كه چراغ عقل را با شعله علم روشن كنند تا از غذاى آلوده مصون بمانند و دچار عوارض نادانى و گناه در عقايد و اعمال خود نشوند؟)
كرامت نفس 
قال على عليه السلام : و اكرم نفسك عن كل دنية و ان ساقتك الى الرغائب فانّك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك اللّه حرّا(54)
حضرت على عليه السلام به فرزندش امام مجتبى عليه السلام مى گويد: (كرامت نفس خود را محافظت نما و از هر خوارى و ذلّتى بپرهيز، هر چند آن پستى و زبونى وسيله رسيدن به آرزوهايت باشد، زيرا در برابر آنچه از سرمايه نفس خود مى دهى ، هرگز عوضى كه با آن مساوى باشد به دستت نخواهد رسيد و بنده دگرى مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است .
حساسيت تربيت 
در حساسيت تربيت همين بس كه بدانيم سرو كار ما با نفسى است كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در نيمه هاى شب با چشم گريان عرض مى كرد: الهى لا تكلنى الى نفسى طرفة عين ابدا(55). و حضرت سجاد عليه السلام از شرّ نفس ، به درگاه الهى شكايت مى كرد و مى گفت : الهى اليك اشكو نفسا بالسوء امّاره (56) (خدايا از دست نفسى كه به بديها سوق مى دهد به درگاه تو شكايت مى برم .)
حال جاى اين سؤال است كه آيا با نفسى كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله يك لحظه خود را از شر آن در امان نمى بيند و امام سجاد عليه السلام از آن شكايت مى كند مى توان در تربيت آن سعى و كوشش نكرد و او را رها نمود يا اين كه لازم است براى مهار كردن و تربيت آن نهايت تلاش را انجام داد؟
اهميت معرفت نفس 
بدون شك كليد معرفت ذات اقدس پروردگار و شناخت همه موجودات خود شناسى است چنان كه اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: افضل المعرفة معرفه الانسان نفسه اعظم الجهل جهل الانسان امر نفسه (57). برترين شناسايى آن است كه بشر خود را بشناسد و بزرگ ترين نادانى آن است كه انسان خود را نشناسد و از مسايل مربوط به نفس بى خبر باشد. آغاز هر معرفت و قدم اول براى رسيدن به خداوند، پى بردن به وجود نفس و خودى خود است و تا مادامى كه انسان خود را پيدا نكند هم چنان در بند شهوت ها اسير است . در بيان ديگر مى فرمايد: معرفة النفس انفع المعارف معرفت نفس بهترين معرفت هاست .
قرآن كريم مؤمنان را امر مى كند كه خود را دريابند و معرفت و شناخت نفس ‍ پيدا كنند و راه هدايت خود را ادامه دهند و از فتنه هاى فتنه گران و مناديان گمراهى وحشت و هراس به دل راه ندهند؛ زيرا خداى بزرگ بر جميع امور و اعمال ما حاكم است . يا ايها الذين امنوا عليكم انفسكم لا يضّركم من ضّل اذا اهتديتم الى اللّه مرجعكم جميعا فيّنبئكم بما كنتم تعملون (58) در اهميت خودشناسى همين بس كه حضرت على عليه السلام مى فرمايد: من عرف نفسه فقد عرف ربه هر كس نفس خود را بشناسد خداى خود را شناخته است .
ارتباط معرفت نفس با معرفت خداوند 
در اينكه چه ارتباطى ميان معرفت نفس با معرفت خداوند وجود دارد نظريّات مختلفى بيان شده كه به قسمتى از آن اشاره مى شود:
1. حديث فوق ، به (برهان نظم ) اشاره مى كند. يعنى هر كس شگفتى هاى روح وجسم خود را بداند، راهى به سوى خدا به رويش گشوده مى شود؛ زيرا اين نظمِ عجيب نمى تواند از غير خداوند عالم و قادر سرچشمه گيرد.
2. ممكن است اشاره به برهان (وجوب و امكان ) باشد چرا كه اگر انسان در وجود خويش دقّت كند، مى بيند وجودى است وابسته و نيازمند و بدون تكيه به قدرت لايزال امكان بقا براى او معنايى ندارد.
3. حديث مذكور مى تواند اشاره به برهان (علت و معلول ) باشد براى اين كه هرگاه انسان ، اندكى دقت كند مى فهمد كه وجود او معلول علّت ديگرى است كه او را در زمان خاصى به وجود آورده و هنگامى كه سراغ علت وجود خويش - فى المثل پدر و مادر - مى رود، باز آن ها را معلول علت ديگرى مى يابد و هنگامى كه سلسله اين علت و معلول را سراغ مى گيرد به اين جا مى رسد كه آن ها نمى توانند تا بى نهايت پيش روند زيرا بطلان تسلسل نزد همه دانشمندان مسلّم است ؛ بنابراين بايد اين سلسله علل به علتى ختم شوند كه معلول نباشد و آن واجب الوجود است .
4. اين حديث مى تواند اشاره به (برهان فطرت ) باشد يعنى هرگاه انسان به اعماق روح خود پى ببرد نور الهى توحيد كه در درون فطرت اوست بر او آشكار مى شود.
5. اين حديث مى تواند ناظر به مساءله صفات خدا باشد، به اين معنا كه هر كس ‍ خويشتن را با صفات ويژه ممكنات كه در او هست بشناسد، به صفات الهى پى مى برد و از محدوديت خويش به نامحدوديت خدا مى رسد زيرا اگر او هم محدود باشد، مخلوق است و از فناى خويش به بقاى خداوند پى مى برد زيرا اگر او هم فانى باشد مخلوق است نه خالق . لذا حضرت على عليه السلام مى فرمايد: و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه (59)
مرحوم علامه مجلسى قدس سره مى گويد: اين حديث از چند طريق بريگانگى و ربوبيت خداوند دلالت دارد:
1. از آن جا كه روح ، مدبّر بدن است پس جهان هستى هم مدبّرى دارد.
2. از آن جا كه روح ، يگانه است بر يگانگى خدا دلالت دارد.
3. از آن جا كه بر حركت دادن تن قدرت دارد، دليل برقدرت خداست .
4. از آن جا كه از بدن آگاه است ، دليل بر آگاهى خداوند است .
5. از آن جا كه روح براعضاى بدن تسلّط دارد، دليل سلطه خداوند بر مخلوقات است .
6. چون روح ، قبل از بدن بوده و بعد از آن نيز خواهد بود، دليل بر ازليّت و ابديّت خداست .
7. از آن جا كه انسان ، از حقيقت نفس آگاه نيست ، دليل بر اين است كه احاطه بر كنه ذات خدا ممكن نيست .
8. از آن جا كه روح را نمى توان لمس كرد، دليل بر اين است كه خداوند لمس ‍ كردنى نيست .
9. از آن جا كه روح و نفس آدمى ديده نمى شود، دليل بر اين است كه خالقِ روح ، ديدنى نيست .(60)
تجليل نفس و تحقير آن 
در آيات و روايات در بعضى از موارد از نفس ، تجليل و در برخى موارد از آن تحقير ونكوهش شده . در بعضى از تعبيرها آمده است : قدر و منزلت نفس ‍ خود را بدانيد كه به اندازه بهشت ارزش دارد و در بعضى تعبيرها آمده است : با نفس خويش به مجاهدت و مبارزه برخيزيد چون او دشمن شماست .
در اين جا ممكن است سؤالى مطرح شود كه آيا به راستى انسان داراى يك نفس است كه صفات مختلف كسب مى كند يا اين كه داراى دو نفس است كه يك نفس صفات خوب كسب مى كند و يك نفس صفات زشت و بد را تحصيل مى كند؟ قبل از پاسخ اين سؤال ابتدا نمونه اى از آيات و روايات را در مدح و ستايش و نكوهش نفس مطرح نموده و بعد پاسخ را ذكر مى كنيم .
نكوهش از نفس 
قرآن كريم مى فرمايد: وما ابرّئ نفسى انّ النّفس لامّارة بالسّوء(61) حضرت يوسف عليه السلام مى گويد: من هرگز نفس خودم را تبرئه نمى كنم كه نفس به بدى ها بسيار فرمان مى دهد.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: المؤمن لايمسى و لا يصبح الاونفسه مظنون عنده (62) مؤمن صبحى را به شام نمى آورد و شبى را به صبح نمى آورد مگر اين كه به نفس خويش بدگمان است . و نيز مى فرمايد: املكوا انفسكم بدوام جهادها(63) به وسيله مبارزه با هواى نفس مالك خودتان شويد.
ستايش از نفس 
قرآن مى فرمايد: من تزكى فانما يتزكى لنفسه (64) هر كس تزكيه نفس كرد به سود نفس خويش قدم برداشت ومن الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه (65) بعضى از مردم جان خود را در برابر خشنودى خداوند مى فروشند.
حضرت على عليه السلام فرمود: الا انّه ليس لانفسكم ثمن الا الجنه فلا تبيعوها الاّ بها(66) آگاه باشيد كه ارزش جان و نفس شما به اندازه بهشت است پس نفس خود را نفروشيد مگر به بهشت . و نيز مى فرمايد: من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصيه (67) آن كس كه كرامت نفس خود را پاس ‍ مى دارد هرگز به گناه پست و موهونش نمى سازد.
امام سجاد عليه السلام مى فرمايد من كرمت عليه نفسه هانت عليه الدنيا(68) كسى كه به كرامت نفسانى خود توجه دارد دنيا و ماديات نزد او بى ارزش ‍ است .
پاسخ : اكنون به پاسخ سؤالى كه قبلاً مطرح كرده ايم مى پردازيم و مى گوييم :
انسان دو نفس و دو خود دارد:
1. خود اصلى و (من ) اصيل و واقعى .
2. خود فرعى (من ) طفيلى به تعبير ديگر انسان يك نفس انسانى و جان روحانى و روح ملكوتى دارد كه تعظيم و تجليل از نفس در قرآن و روايات راجع به اين نفس و خود است و يك نفس و خود حيوانى و شهوانى دارد و دستوراتى كه درباره جهاد و مبارزه با نفس يا توبيخ از نفس آمده راجع به اين خود حيوانى است در واقع انسان بيش از يك حقيقت و يك نفس نيست كه نفس او ملهم به فجور و تقواست كه اگر تقوا را كسب كرد به سعادت مى رسد و اگر فجور را كسب كرد به بدبختى مى رسد و اين حالات مختلف نفس ‍ است .و نفس و ما سوّايها فالهمها فجورها و تقويها(69)
براى اينكه روشن تر شود كه بشر يك نفس انسانى و يك نفس حيوانى دارد دو آيه از قرآن كريم را بيان مى كنيم :
قرآن كريم در برخى از آيات مى فرمايد: گروهى از مردم تنها مواظب نفس ‍ خويش هستند قد اهمّتهم انفسهم (70)
و بعضى از آيات مى فرمايد: از كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كرده و در نتيجه خود را فراموش كنيد. ولاتكونوا كالّذين نسوا اللّه فانسيهم انفسهم (71)
بنابراين اگر انسان مواظب نفس خود باشد ديگر خود را فراموش نمى كند. و اگر خود را فراموش كند طبعا مواظب و مراقب نفس خويش نيست تعارض ‍ ظاهرى اين دو آيه با توجه به اين حقيقت حل مى شود كه منظور از مواظبت بر نفس نفس حيوانى و خود طفيلى است و مقصود از فراموشى نفس ، نفس ‍ انسانى و اصيل است .
جهاد با نفس 
نفس بزرگ ترين دشمن ماست و همواره با عقل در جنگ و ستيز است و از وسوسه هاى شيطان الهام مى گيرد. سركوب كردن اين دشمن خطرناك كار آسان و ساده اى نيست قاطعيت و پايدارى لازم دارد آن هم نه يك مرتبه و دو مرتبه ، يا يك روز و دو روز يا يك سال و دو سال بلكه جهاد مداوم و هميشگى براى مهار كردن نفس بر هر مسلمانى لازم است . قرآن كريم مى فرمايد: و من جاهد فانما يجاهد لنفسه (72) كسى كه جهاد و تلاش كند همانا براى نفع خويش كمك نموده است . در پرتو جهاد با نفس و مبارزه با اين دشمن است كه سعادت دنيا و آخرت حاصل مى شود.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: جاهد نفسك على طاعة اللّه مجاهدة العدوّ عدوّه و غالبها مغالبة الضد ضده فانّ اقوى الناس من قوى على نفسه (73). به وسيله جهاد با نفس او را به اطاعت خدا وادار كن همانند جهادى كه دشمن ، با دشمن مى كند و بر او غلبه كن مانند غلبه ضدى بر ضد ديگر زيرا قوى ترين مردم كسى است كه بر نفس خويش پيروز گردد.
جهاد اكبر 
جهاد با نفس و تهذيب آن از رذايل آنقدر مهم است كه پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله آن را به عنوان جهاد اكبر معرفى نموده است و آنقدر عظمت دارد كه حتى از جهاد مسلحانه هم بزرگ تر شمرده شده است .
اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده كه : رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سپاهى را به جنگ دشمن فرستاد هنگامى كه از جنگ برگشتند به آن ها فرمود: آفرين بر كسانى كه جهاد كوچك را انجام دادند ولى جهاد اكبر هنوز بر آن ها واجب است گفته شد: يا رسول اللّه ! جهاد اكبر كدام است ؟ فرمود: جهاد با نفس .
عن اميرالمؤمنين عليه السلام قال : ان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بعث سرّية فلما رجعوا قال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى عليهم الجهاد الاكبر قيل يا رسول اللّه و ما الجهاد الاكبر فقال جهاد النفس (74)
تفاوت هاى جهاد اصغر با جهاد اكبر 
1. انجام هر عبادت به طور كامل و با جميع شرايط حتى جهاد مسلّحانه در راه خداوند نيازمند به جهاد با نفس است آيا اداى نماز با حضور قلب و رعايت جميع شرايط به طورى كه ناهى از فحشا و منكر باشد بدون جهاد با نفس ‍ ممكن است ؟ آيا بدون جهاد با نفس ، انسان مى تواند جان بر كف در ميدان نبرد حاضر گردد و با دشمنان اسلام بجنگد؟
2. جهاد اصغر واجب كفايى است يعنى اگر به اندازه لازم ، گروهى شركت كردند از ديگران ساقط است . امّا جهاد اكبر واجب عينى است و هيچ فردى از آن معاف نيست .
3. جهاد اصغر، در زمان و مكان و با شرايط خاصى انجام مى پذيرد امّا جهاد اكبر به زمان و مكان خاصى محدود نخواهد بود.
4. در جهاد اصغر دشمن ظاهر است لكن در جهاد اكبر، دشمن مخفى و پنهان است .
5. در درگيرى با دشمن ظاهر انسان يك مرتبه از دنيا مى رود؛ آن هم احتمالاً. امّا در جهاد اكبر مبارزه با نفس هر روز انسان چندين مرتبه معنويت انسان در خطر قرار مى گيرد. در حديث معراج مى خوانيم : يموت الناس مرّة و يموت احدهم فى كل يوم سبعين مرّة من مجاهدة انفسهم و مخالفة اهوائهم (75)
6. در جهاد اكبر چون نفس انسان ، خارج از منطقه جغرافيايى است هيچ سنگر و دژ كارساز نيست ، حتى در شب تاريك و در منزل خلوت انسانى كه در حال اشك ريختن و سجده و مناجات است نفس او را رها نمى كند.
7. شكست در جهاد اصغر زود آشكار مى شود ولى شكست در جهاد اكبر به زودى آشكار نمى شود زيرا گاهى انسان يك عمر انسان از هوى نفس خود شكست مى خورد امّا توجّه ندارد.
8. هجوم در جهاد اصغر، و مبارزه با دشمن ظاهرى زمان و برنامه و بودجه لازم دارد. ولكن وسوسه نفس فورى و مجانى صورت مى گيرد.
9. از دشمن ظاهرى ، در جهاد اصغر فرار ممكن است امّا در جهاد اكبر از دشمن باطن فرار ممكن نيست .
10. در جهاد اكبر، مباشرت لازم است ولى در جهاد اصغر با اموال نيز مى توان جبهه را كمك نمود.
11. در جهاد اصغر، وسيله هاى جنگى در هر زمان محدود است و به تناسب آن ، بايد اسلحه هايى به دست گرفت ، ولى جهاد اكبر وسيله مخصوصى ندارد بايد از كلمات انبيا و اوليا و تاريخ گذشتگان و نيز گريه بر حال خويشتن وسيله جنگى براى مبارزه با نفس امّاره استخدام كرد. وسلاحه البكاء.
12. جنگ با دشمن داخلى وجهاد نفسانى پشتوانه جهاد خارجى است . آن كه بر خصم درون پيروز شد مبارزه با خصم برون برايش آسان تر است ولى كسى كه اسير زن وفرزند وثروت است نمى تواند آن طور كه لازم است بجنگد.
13. اهميت جهاد، به اهميت و قدرت دشمن است جنگ با يك كشور كوچك آسان تر است تا با يك كشور بزرگ ؛ زيرا دشمن هر چه قوى تر باشد جنگ با آن مشكل تر است و نفس و شيطان قوى ترين دشمنان انسان هستند.
آثار جهاد با نفس 
1- سلامتى عقل . قال على عليه السلام : مخالفة الهوى شفاء العقل (76) مخالفت با هواى نفس مايه شفاى عقل و خرد است .
2- دستيابى به خير دنيا و آخرت . قال الرضا عليه السلام ساءلنى رجل عما يجمع خير الدنيا والاخرة فقلت خالف نفسك (77) امام رضا عليه السلام فرمود: مردى از من پرسيد: كدام عمل است كه باعث حصول خير دنيا و آخرت است ؟ گفتم : به مخالفت با نفس خود بپرداز كه خير دنيا و آخرت تو در آن است .
3- بى نيازى درونى و تضمين رزق . قال الباقر عليه السلام ان اللّه عزوجل يقول و عزّتى و جلالى و عظمتى و بهائى و علوّ ارتفاعى لا يؤ ثر عبد مؤمن هواى على هواه فى شئ من امر الدنيا. الاّ جعلت غناه فى نفسه و همّته فى آخرته و ضمنت السموات والارض رزقه و كنت له من وراء تجارة كل تاجر(78)
امام باقر عليه السلام فرمود: (خداوند متعال مى فرمايد: به عزت و جلال و عظمت و اُبهّت و بلندى شاءن خودم سوگند كه بنده اى در امور زندگى خواست مرا برخواست خود ترجيح ندهد، جز آن كه من بى نيازى درونى به او عطا مى كنم و همّت وى را در رابطه با امور اخروى بلند گردانم و پشتوانه كسب و تجارت وى خواهم بود و آسمان و زمين روزى وى را تضمين مى كنند.
4- حفظ ايمان . قال على عليه السلام : راءس الدين مخالفة الهوى (79) اساس دين مخالفت با هواى نفس است .
5 گوارا شدن زندگى . قال على عليه السلام : و طلبت العيش فما وجدته الاّ بترك الهوى فاترك الهوى ليطيب عيشكم (80) در جستجوى زندگى شتافتم و آن را جز در ترك هواى نفس نيافتم .
آثار پيروى از هواى نفس در قرآن 
از نظر قرآن كريم هواپرستى آثار و پيامدهاى بسيار خطرناكى دارد كه به بعضى از آن ها اشاره مى شود:
1. سرچشمه غفلت وبى خبرى : ولا تطع اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبّع هواه (81) و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم ، اطاعت نكن همان هايى كه از هواى نفس پيروى كردند.
2. سرچشمه كفر و بى ايمانى : فلا يصّدنك عنها من لا يؤ من بها و اتّبع هواه (82) و هرگز نبايد افرادى كه به قيامت ايمان ندارند و از هوس هاى خويش پيروى كردند تو را از آن (قيامت ) باز دارند كه هلاك خواهى شد.
3. بدترين گمراهى : و من اضلّ ممّن اتّبع هواه بغير هدى من اللّه (83) آيا گمراه تر از آن كس كه پيروى هواى نفس كرده و هيچ هدايت الهى را نپذيرفته پيدا مى شود؟
4. انحراف از راه حق : فاحكم بين الناس بالحق و لا تتّبع الهوى فيضلّك عن سبيل اللّه (84) در ميان مردم به حق داورى كن و از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف مى سازد.
5. فساد و تباهى نظام هستى : و لو اتّبع الحق اهوائهم لفسدت السماوات و الارض و من فيهنّ(85) و اگر حق از هوس هاى آن ها پيروى كند، آسمان ها و زمين و تمام كسانى كه در آن هستند تباه خواهند شد.
6. اعراض از معجزات و تكذيب انبيا: و ان يروا آية يعرضوا و يقولوا سحر مستمرّ و كذّبوا و اتّبعوا اهوائهم (86) و هرگاه معجزه اى را ببينند، اعراض ‍ كرده ، مى گويند: اين سحرى مستمر است آن ها آيات خدا را تكذيب كرده و از هواى نفس خود پيروى كردند.
7. عدم اجابت سخن پيامبر: فان لم يستجيبوا لك فاعلم انما يتبعون اهوائهم (87) اگر تو را اجابت نمى كنند بدان كه از هواى نفسشان پيروى مى كنند.
8. عدم اجراى عدالت : فلا تتبعوا الهوى ان تعدلوا(88) از هواى و هوس ‍ پيروى نكنيد كه از حق منحرف خواهيد شد.
9. سقوط انسان از مقام والا: ولو شئنا لرفعناه بها و لكنّه اخلد الى الارض و اتّبع هواه (89) اگر مى خواستيم مقام او را با اين آيات و علوم و دانش ها بالا مى برديم ، ولى او به پستى گراييد و پيروى از هواى نفس كرد.
10. محروميت از ولايت و نصرت حقّ: و لئن اتبعت اهوائهم بعد الذى جاءك من العلم مالك من اللّه من ولىّ و لا نصير(90) اگر از هواى نفس مردم پيروى كنى بعد از آن كه علم براى تو حاصل شده ديگر هيچ كمكى و ياورى از طرف خداوند براى تو نخواهد بود.
آثار پيروى از هواى نفس در احاديث 
1. بيمارى هميشگى : قال على عليه السلام : من لم يداو شهوته بالترك لها لم يزل عليلاً(91) كسى كه با ترك شهوت ، خود را درمان نكند هميشه بيمار خواهد بود.
2. كورى و كرى باطنى : قال على عليه السلام : ان اطعت هواك اصمّك و اعماك (92) اگر از هواى نفس پيروى كنى ؛ كرى و كورى باطنى نصيبت خواهد شد.
3. پيروزى دشمن : قال الجواد عليه السلام : من اطاع هواه اعطى عدوّه مناه (93) كسى كه ازهواى نفس خودپيروى كندآرزوى دشمن خودرا برآورده است .
4. اسارت عقل : قال على عليه السلام : كم من عقل اسير تحت هوى امير(94). در بسيارى از موارد عقل آدمى اسير هواى نفس اوست و هواى نفس او امير بر عقل اوست .
5. دورى از حق : قال على عليه السلام : انّ اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهوى و طول الامل امّا اتباع الهوى فيصّد عن الحق و طول الامل فينسى الاخرة (95) مهم ترين امرى كه از آن بر شما مى ترسم دو چيز است : پيروى از هواى نفس و آرزوى دراز امّا پيروى از هواى نفس شما را از حق باز مى دارد امّا آرزوى دراز موجب فراموشى آخرت است .
6. مردود شدن اعمال سالم : قال الكاظم عليه السلام : يا هشام قليل العمل من العاقل مقبول مضاعف و كثير العمل من اهل الهوى و الجهل مردود(96) امام كاظم عليه السلام فرمود: اى هشام ! عمل اندك ، از انسان عاقل دو چندان محسوب مى شود؛ ولى اعمال زياد از آدم هواى پرست و جاهل مردود است .
تربيت به معناى تزكيه نفس و اخلاق 
تربيت نفس عبارت است از آراستن نفس به نيكى ها و پيراستن آن از بدى ها و آلودگى ها به تعبير ديگر تربيت و تزكيه نفس ، يكى از اهداف بزرگ رسالت انبياست كه قرآن مى فرمايد: و لقد منّ اللّه على المؤمنين اذبعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة (97) يعنى همانا خداوند بر افراد با ايمان منت نهاد و نعمت سنگينى را بر آن ها ارزانى داشت كه بر آنان پيامبرى را مبعوث نمود تا بر آنان آيات خداوندى را تلاوت كند و آنان را از آلودگى ها پاك سازد و به آن ها كتاب و حكمت تعليم دهد.
اخلاق كه ناظر بر جنبه هاى معنوى و روحى شخصيت انسان و ارائه طريق به سوى كمالات و خوبى ها و فضايل است در ابتدا اصطلاحى براى علم اخلاق نبوده است وضع اوليه اخلاق به صورتى بوده است كه شامل همه خصوصيات باطنى و شخصيتى فرد مى گرديده است . اخلاق جمع (خُلق ) و به معناى خصوصيات و اوصاف باطنى و درونى انسان است حديث معروف نبوى انما بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق (98) يعنى من براى به اتمام رساندن خوبيهاى اخلاق مبعوث شده ام . ناظر به تكميل و كمال رساندن ابعاد معنوى و شخصيتى انسان ها و بيان و تعبيرى از تربيت است . سيرى در كتاب هاى اخلاق از قبيل جامع السعادات ، معراج السعاده ، اخلاق ناصرى ، محجّة البيضاء، احياء العلوم ، اين حقيقت را به خوبى روشن مى سازد كه اخلاق و تربيت سابقا از يكديگر جدا نبوده اند. اين كتاب ها مملوّ از رهنمودهاى تربيتى است . دانشمندان اسلامى مطالب تربيتى را ضمن مباحث اخلاقى مورد بحث قرار دادند و اين امر دلالت مى كند كه تربيت و اخلاق در نظر آنان به يك معنا بوده و در يك بخش مورد بررسى قرار گرفته است . به نظر فارابى سعادت آخرين هدفى است كه انسان براى وصول به آن مى كوشد. سعادت جز با ممارست كارهاى نيك به دست نمى آيد. ابن سينا معتقد است كه پدر و مادر بايد براى فرزندان خود نام نيكو انتخاب كنند و آن گاه كه كودك براى هرگونه تربيتى آمادگى و قابليت دارد به تربيت او بپردازند و سختى و نرمى و تشويق و ترهيب را به هم آميزند. براى طفل ، معلمى را در نظر بگيرند كه ديندارو خردمند و داراى اخلاق پسنديده باشد.(99)
تربيت از نظر غزالى براى اين است كه :
الف : كودك سعادت دين و دنيا را حاصل كند.
ب : خوشنودى خداوند را به دست آورد.
ج : نفس امّاره را مطيع و اخلاق خود را مهذّب نمايد.
همان گونه كه بدن انسان با غذا رشد و كمال مى يابد، نفس انسان نيز در ابتدا ناقص و پذيراى كمال است . كمال نفس ، به تربيت و تهذيب اخلاق و تغذيه آن به علم است .(100)
اخلاق
چون تربيت نفس به معناى تزكيه اخلاقى وبُعد روحى انسان است مناسب است معناى چند اصطلاح را درباره مفهوم اخلاق ، فلسفه اخلاق ، اصول فضايل اخلاقى ، مكتب اخلاقى قرآن ، معيار فضيلت اخلاقى و... را ذكر كنيم :

next page

fehrest page

back page