اینجا،زمین،مرداد 1393
دیگر نه نامه ای به دست می رسد و نه خبری به گوش...
قاصدک ها،کمتر،به چشم میخورند
چشم ها،کمتر رمز و رازی را در خود نهان می دارند
خبرها،کمتر،از آن روز حکایت میکنند
و حکایت ها،کمتر،از آن"مرد" سخن میگویند!
همه چیز به روال سابق بازگشته است
مدت هاست شهر ساکت است و صدای آن"مرد"طنین انداز هیچ کوچه ای نیست...
***
اینجا،همین حوالی و جای دیگری از زمین،مرداد 1393
"مردِ"درون عکس ها،در چشمان جادویی دختر،هنوز زنده است و مفهوم زندگانی را مدام برای دختر تکرار میکند.
زن هر روز با عطر پیراهن "مرد" وضو میگیرد و نماز عشق به جای می گزارد.
جزوه ها و مقالات ناتمام مرد،در کتابخانه نفس میکشند و در انتظار کامل شدن،
نظاره گر اضافه شدن روزها به سن دختر اند!
شاهد رشد روزانه ی مغزی به وسعت مغز پدر...
***
اینجا،کیلومترها فراتر از زمین،زمان:خارج از تشخیص اذهان زمینی
آن"مرد" کنار "مردان دیگر خدا"
و همه،چشم انتظار رویدادی شگرف
گوش به زنگ فریادهایی انقلابی از آن سوی زمین
آماده ی موجی از یک انفجارعلمی از جانب ایران
و یقین یافته از تحقق وعده ای بزرگ:
« اگر ایمان و دانش به ستاره ثریا بسته باشد،مردانی از پارس بدان دست خواهند یافت»پیامبر اکرم(ص)
***
بشارتی برای تو
به زودی،نفس های زنده آن"مرد"در زمین و آسمان،طوفانی برخواهد انگیخت
یاسمن مجیدی